عنوان مجموعه اشعار : نگین سپید
شاعر : حامد صمیمی
عنوان شعر اول : بی فاصلههمین که در فکر من
شاعرانه لبخند میزنی
راه میروی و شعر می خوانی
نه فاصله ای را حس میکنم
و نه طعم ثانیه ای را
و همه ی اینها
به لطف گرد بودن زمین است...
عنوان شعر دوم : گمنام_ماهی قرمز1
میکشاند مرا
آهنگ باران و بوی خاک
بر کرانه های قلبت
که تکه تکه های نامم را
بر سنگی بخوانم:
گ م ن ا م.
2
کاش
ماهی قرمز بودم و
عمرم به قدر شادی عید
تا رقص شکوفه ها بود
تا گره زدن سبزه ها...
عنوان شعر سوم : آهآه
که شب ها دیگر شبیه ماه نیستم
تاریکی، منافذ پوستم را لگدمال میکند
واژه ها در سیاهی چشمانم
پنهان میشوند
شاید خورشید با زمین قهر کرده باشد
شاید ماه مرده باشد
چرا زمزمه ی ما نمیرسد به گوش باران؟!
شاید آنقدر پریشانم
که پشیمان باید بر مزار خود بگریم...
و آه
که شب ها چه سرگردانند
ابرها از یکدیگر گریزانند
و همه چیز، زودگذر...
حتی خیالم پر است، از ستارگانی
که سالها پیش مرده اند
و هر کدام بخشی از مرا بلعیده اند
نمی دانم!
شاید دارم خواب خودم را میبینم
و تعبیرش رژه میرود
بر خطایی که تحمیل شده بر من
کاش میتوانستم
باران را محکم در آغوش بگیرم
تا خود را بر لبخند رنگین کمان
به خاطر بیاورم
ولی آه
که چقدر انگشتانم
گونه هایم را به هوای باران
لمس کرده اند...
با «حامد صمیمی» پیش از این در باب زبانورزی و شیوههای انتقال معنی گفتگو داشتهام و آثار او را در این مدت رصد کردهام و به اشتیاق، نقد و نظر همکاران دانستهام در این پایگاه را دنبال داشتهام. در این گفتگو بیش از هر چیز متمایلم به مولفهی «تولید معنا» و «ادبیت متن» بپردازم. پرواضح است که هیچ متنی بیاستعانت از این دو نمیتواند ماهیت شعر پیدا کند و در چرخهی اقبال مخاطب قرار بگیرد. «حامد صمیمی» شعر سپید را انتخاب کرده است و تم رمانتیک آثار او باعث شده است که بیشتر به دغدغههای درونی خود بیندیشد و در واقع مقصد مضامین مطروحه در متنهایش، خود اوست و همهی پدیدههای عینی و ذهنی را به نحوی خرج میکند که احوالات خود را به نمایش بگذارد. این رویه از آن جهت که شاعر به «کلیتی» میاندیشد، قابل ستایش است اما از دیگر سو باید قائل به شخصیتبخشی به عناصری باشد که در مسیر انتقال معنی خود آنها را هزینه میکند. مفهوم سودبری و سودبخشی از اشیاء و پدیدهها همین منش است. یعنی هم چنان که از واژه و عبارتی را برای انتقال ذهنیت خویش خرج میکنیم به گونهای این اتفاق رقم بخورد که ارزش افزودهای برای آن واژه عبارت نیز حاصل شود. به عنوان مثال در متن نخست به کارگیری سطر «همهی اینها/ به لطف گرد بودن زمین است» چه انگیختگی معنایی برای متن ایجاد کرده است و چه وضعیت جدیدی برای این پدیدهی طبیعی رقم زدهایم. آن چه که از آن به عنوان تناسب معنایی یاد میکنیم کجای این روایت تولید شده است و به چه شکل میتواند مکمل معنایی شعر باشد. سادهتر بخواهم بگویم «حامد» باید برای متن خود از یک منطق هنری برخوردار باشد و این منطق ناقض زیبایی و ربطآفرینی میان پدیدهها، اشیاء و روایات نباشد. در شعر سوم اگر این منطق را بخواهیم رصد کنیم متوجه خواهیم شد شاعر در یک وضعیت پریشان ذهنی شروع به تخلیهی ذهنی خویش کرده است و از هر در و هر پدیده و هر وضعیتی سخن رانده است و در این میان نتوانسته است منطقی هنری که امکان تعامل پدیدهها و هم نشینی آنها را توجیه کند به وجود آورد. از شباهت به ماه گفته است و در ادامه به تاریکی منافذ پوستی که لگدمال شده است و پنهان شدن واژهها در سیاهی چشم و قهر کردن خورشید با زمین و به گوش باران نرسیدن زمزمهها و گریستن بر مزار خویش پشیمانوار رسیده است. برای من به عنوان مخاطب جدی شعر دوستان پایگاه مشهود است که توان حامد صمیمی بیش از آنیست که در این متنها ابراز شده است و مواردی هم چون میل شدید به نوشتن و عدم آشنایی با شگردهای زبانی و ابزارهای رابطهآفرینی ادبی و مهمتر از همه فقدان جلوههای زیباییبخش متن هم چون موسیقی باعث شده است که این توان به خلق کیفیتی هنری و موثر منتهی نشود. «صمیمی» باید به شدت در چرخهی مطالعاتی و روند تجربی خود تجدیدنظر کند و به طور عمیق در تجربیات موفق دیگرشاعران غور کند و به کشف توانشها و ظرفیت های شعری کوشش نماید.