عنوان مجموعه اشعار : شبنامه ی خورشید
شاعر : آرش کهبور
عنوان شعر اول : سدره المنتهیو چقدر تنها بودیم ما!
مبهوت، ما بین دل و سرگردانی هایش،
می نشستیم پشت دیوار،زیر باران،کنج باد...
مهتاب را دو نصف می کردیم،
کمی احساس بودن،کمی لبخند را..
سکوت را از حفظ می خواندیم
فریادمان را تکیه بهم می دادیم
و هر شب،به رویاهایمان پناه می بردیم...
ای رونق احساس،ای یاد بهاران،ای دوست...
من،هنوز هم هوای بهشت را در سینه نگه می دارم
اَسوَد هابیل ،به تن دارم
و باز هم می ترسم از هُبوط..
این روزها... شعر پر از توست،آبی آسمان،افق های دور و همان رویای همیشگی فردوس..
این روزها وقتی که می آیی...
دست هایم را به وسعت تو باز می کنم و دنیا را به آغوش میگرم...
وقتی که می آیی،چشم به امتداد نگاهت میدوزم و تا آسمان هفتمت اوج می گیرم
تا سدره المنتهی ...
تا سدره المنتهی...
عنوان شعر دوم : واج های مرددمن به موهای پریشان دیوانه ای ولگرد شبیهم...
به واج های مردد عشق در سینه یک اعدامی...
به دیالکتیک افتادن فاحشه ای مست و چند نیشخند...
به روز تاریک...شب روشن...
و بیشتر به هوای گرگ ومیش...
من به برخورد خنده و غم،بوسه و تن ...
قطره و سنگ،سرب و اجل،پلک و خطر...
و شبیهم به ژن های پوسیده مردی که به دنبال پرواز بادبادک غریزه، رو به طوفان تف میکرد..
عنوان شعر سوم : ساغر شیدمن از فردا...
لَیلِ عُریان جفا را پر از احساس صفا خواهم کرد
پشت هر خندق و هر سنگر شب، ساغَرِ شید،
بر کوی کسوفِ بودن، تیرِ شدن،
و به اخاذی تن مُهر عَدَم خواهم زد
و در ایوان قفس خواهم ماند
در سرم بوف نگه خواهم داشت
روی آوار سرم رقص سَماع خواهم کرد
و طیِ وادی تن،عرش غنا خواهم ساخت
تا که سَبابه ی خواهش ز سرم دور افتد,
بَل قُمری شَکاک دل از سجده مِحراب قَمر بازآید ...
به «آرش کهبور» درود میگویم و امیدوارم در همسایگی با دوستان منتقدم در این پایگاه بتواند راه خود را پیدا کند. اگر چه تجربهی شاعر چندانکه هست که بسیاری از توصیههای من تکرار مکررات باشند اما خودم را به واسطهی انرژی و انگیزهای که در شعر «آرش» میبینم موظف میدانم و به همین دلیل هم شاید کمی در گامهای اول این هم کلامی ناگزیر باشم که بیتعارفتر بنویسم و بگویم.
شاید اگر این گفتگو رودرو میبود از «آرش کهبور» میپرسیدم که کدام سطرها را میتواند از میان این سه متن انتخاب کند که بیشتر با آنها رابطه برقرار میکند و اقناع ادبی بیشتری را همراه دارند؟ در واقع با طرح این پرسش میخواهم بدانم که ملاک و معیار شعر از نظر او چیست و بر اساس چه پیشفرض ذهنی متنهای خود را به عنوان شعر منتشر میکند. عموماً در چنین وضعیتی نمیتوان قضاوت درستی از دانش ادبی و تجربیات شعری مولف استنباط کرد اما به گواه همین سه متن میتوانم بگویم که «آرش کهبور» شعر را صرفاً به عنوان موقعیتی برای تخلیهی روانی خود انتخاب کرده است و توقع بیشتری برای خود متصور نیست. شاعرانهنویسی در این روزگار شعر فرض نمیشود و هر چه قدر هم بیشتر تلاش کنیم که با به کارگیری مصالحی که سابقهی شعری، سازهای ادبی بنا کنیم توفیقی نخواهیم داشت. این را از این جهت میگویم که مخاطب امروز نه یک مخاطب با فاصله با ما که در خوشبینانهترین حالت هم قدم ماست و درکی برابر و گاه بیشتر از مولف دارد. قاعدتاً چنین مخاطبی را نمیتوان با لالاییهای کلیشهای خواب کرد و باید فکر تازهتری داشت و چاره ای دیگر اندیشید. بنابریان نخستین ضرورت، شناخت شعر و شناسایی مولفههای شعری است. معمولاً «چگونه نوشتن»ها «چه نوشته»های مولف را بهبود میبخشد و میزان تاثیرگذاری آن را مضاعف میکند. برای یک تولید ادبی باید علاوه بر قراردادهای ادبی هم چون اندیشه، تخیل، موسیقی و عاطفه به مواردی هم چون معاصرت زبانی و تازگی مضمون نیز ورود کنیم. بسیاری از شاعران پیش از ما، سرودههای امروزی ما را قرنها پیش، زیباتر و اثرگذارتر به یادگار گذاشتهاند، بنابراین وظیفهی ما نه تکرار ضعیفتر آثار آنها که خلق شخصی شده آثار و تمایز تولید با دیگرانی است که پیش از ما و با ما زیست کردهاند و میکنند.
آن چه که میتوانم در این مصاحبت و همقدمی بر آن تاکید کنم تلاش برای تربیت ذهنی و شناخت شکلی است. دوست ما بنا به مطالعات ادبی و شاید فلسفی از گنجینهی واژگانی قابلی برخوردار است و توانسته است که حال و احوال خود و جهان پیرامونی خود را به هر زحمت هم که شده است بیان کند. بنابراین از ذکر مصادیق شعری خودداری می کنم و دعوت میکنم «آرش کهبور» بیشتر از نوشتن، در آرامش؛ دیگران را مطالعه کند و شیوهها و شگردهای ادبی را کشف کند و راههای معاصر بودن خود را بیشتر رصد نماید. مخاطب امروز باید بتواند توجیهی منطقی و معقول برای مواجهه با چنین سطرهایی داشته باشد:
- لَیلِ عُریان جفا را پر از احساس صفا خواهم کرد