عنوان مجموعه اشعار : حسرت
شاعر : بابک اخوان
عنوان شعر اول : نفرین زیباترین دردانه ی هستی تمامِ من
با داغِ چشمانت ببین بامن چه ها کردی
غرق وجود تو شدم دنیای زیبایی
وقتی که سیل از موج موهایت رها کردی
اینجا امید زنده بودن بی تو بی معنی است
در حسرت دیدار تو همواره بیدارم
آخر چرا وقتی که همراهم نمی مانی
با تیر مژگانت زدی بر قلب بیمارم؟
حال شب و روزم شده کابوس یا گریه
بعد از تو جای دیدنی سمت نگاهم نیست
تنها شدم جوری که میدانم نمیدانی
با سایه ای که لحظه ای پشت و پناه نیست
دنیای من در نور چشمانت چه زیبا بود
رفتی و ماندم در شبی تاریک و طولانی
بعد از تو با احساس مُردن زندگی کردم
چیزی از این احساس تلخم را نمیدانی
گُل کرده بودی در کنارم مثل یک رویا
سمت کدام آغوش از رویایی من رفتی؟
نفرین بر آغوشی که در آن خواب میبینی
لعنت به دنیایی که از دنیای من رفتی
عنوان شعر دوم : خیال در کاغذ فکرم دو پر و بال کشیدم
پرواز کنان سوی تو میرفت خیالم
بر گِرد تو چرخیدهِ به خود آمده دیدم
افسرده و دلباخته و بی پر بالم
عنوان شعر سوم : قاب عکس در دل عکس من از تو اثری نیست
پشت این شیشه از اشکم خبری نیست
چون درختی است تنم بی تو در این قاب
می کِشد حسرت مرگ و تبری نیست
یک چارپارهی نسبتاً خوب که البته باید از تعبیر تیر مژگان که تصویر دستمالی شده است بگذریم و توصیه کنیم که از کاربردهای این چنینی که در ادبیات ما نخنماست پرهیز کنند و اطمینان دارم دوست شاعران توانش را دارند که چنین کاربردهایی در شعرشان نداشته باشند.
و اما در ماهیت شعر که ایشان در یادداشت برای منتقد از من خواستهاند در ماهیت هنری شعرشان نظر بدهم که خوشحالم از این که ایشان مایلند ماهیت هنری شعر را بشناسند.
در این باب بهتر است کمی فضای شعر را بشکافیم تا از کلیگویی دور باشیم اگر دقت کنید شعر فضایی عاشقانه دارد که البته در ابتدا مخصوصا در بند اول چارپاره فضا گستردهتر و تأویلپذیرتر است چون اگر در همان فضا پیش میرفت فضای شعر استعاری میبود و تأویل هایش متفاوت و بنا به دیدگاه خوانندگان که شعر البته باید چنین باشد ولی در ادامه فضا کمی دگرگون میشود بطوری که از آسمان به زمین میآید و مخاطب متن دیگر نمیتواند بار عرفانی بگیرد و فضا عاشقانه زمینی میشود اما باز هم یک ویژگی در متن میماند با این که به روایت به سوی خصوصی شدن سوق دارد اما در نهایت خصوصی نمیشود و متن فضای مجازی از نوع مجاز مرسل را روایت میکند که البته چنین متونی را با اغماض شعر مینامیم و اشاره کنم که متونی که چنین خصلتی دارند در ادبیات ما کم نیستند و شاید معروفترینشان شعر کوچه از فریدون مشیری باشد بله چنین متونی قوت متونی که فضایی استعاری را روایت میکنند ندارند اما تا حدی باید شعر بودن آنها را پذیرفت.
میدانیم که فضاهای روایات شعری سه نوعند یا روایت، فضایی استعاری با گسترهی تأویل نامحدود را بیان میکند که چنین آثاری شاهکارند مثل اغلب اشعار نو نیما و بعضی روایتی دارند که فضایی مجازی است ولی از نوع مجاز مرسل که قوت تأویل قبلی را ندارند و شاهکار نیستند مثل شعر معروفی که اشاره شد و سومی هم متونی که روایتی دارند که فضایی از نوع مجاز کنایی را بیان میکنند که اساس ساختارشان ساختاری کنایی است مثل شعر «آب را گل نکنیم» از سهراب سپهری که اساس روایت همان کنایهی «آب را گل آلود کردن» معروف است که متن با در نظر گرفتن کنایی عنوانش فضایی تأویلپذیر میسازد که این نوع هم به قوت فضای استعاری نیست اما از نوع مجاز مرسل قویتر است.
در پایان باید به دوستمان بگوییم که این چارپاره که میتوانست از نوع اول باشد متأسفانه از نوع دوم از آب درآمده است.
عنوان شعر دوم : خیال
در کاغذ فکرم دو پر و بال کشیدم
پرواز کنان سوی تو میرفت خیالم
بر گِرد تو چرخیدهِ به خود آمده دیدم
افسرده و دلباخته و بی پر بالم
نقد:
و اما این قطعهی دو بیتی که ظاهراً فضایی خیالی دارد که ندارد اگر دقت کنید اساس روایت یک تشبیه است که شاعر خود را مثل پرندهای میبیند که بر گرد معشوق میچرخد البته در خیال خود و زمانی که به خود میآید میبیند که پر و بالی ندارد و تنها عاشقی دلباخته و بیپر و بال است.
اگر دقت کنیم خواهیم دید که برای ایجاد فضایی استعاری درست است که شاعر با دو فضا روبروست اول فضای احساس که باید این فضا را مشبه بگیرد و دوم فضای خیال که در مخیله مشابه فضای احساس میآفریند. حال اگر بی هیچ اشاره ای به فضای احساس تنها فضای خیال را روایت کند فضایی استعاری خلق کرده است اما اگر هر دو فضا را بیان کند دیگر فضای استعاری در کار نیست و تنها یک تشبیه، بیان شده است. شاعر در این متن فضای احساس خود را که همان عاشق شدن است همراه با فضای خیال که پرندهایست در هم آمیخته و هر دو را روایت میکند و این همان آفت ویرانگر فضای خیال است اگر تنها پرنده و رفتارهای او را بی هیچ اشارهای به تشبیه اولیه روایت کرده بود شعر خلق شده بود ولی اکنون نشده است.
عنوان شعر سوم : قاب عکس
در دل عکس من از تو اثری نیست
پشت این شیشه از اشکم خبری نیست
چون درختی است تنم بی تو در این قاب
می کِشد حسرت مرگ و تبری نیست
نقد:
در این دو بیتی هم همان آفت، ویرانگری میکند دقت کنید تشبیه ویرانگر که فضای خیال را نابود میکند تشبیه خود به درخت است اگر تنها درخت در حسرت تبر را روایت کرده بود و از فضای احساس خود سخنی نگفته بود شعر به وجود میآمد.
دوست عزیز امیدوارم توانسته باشم با حلاجی سه اثر خودتان ماهیت هنری متون شعری را به شما بشناسانم.