عنوان مجموعه اشعار : غریبانه
شاعر : میثم بهرام میگونی
عنوان شعر اول : کاشکیکاشکی آخر این قصّه رسیدن باشد
قسمتم بار دگر روی تو دیدن باشد
کاشکی در همه احوال صدای تو رسد
و سراپای مرا،گوش شنیدن باشد
کاشکی سردی پاییز به پایان برسد
موسم ِ گل ز گلستان تو چیدن باشد
کاشکی حبس شوم در قفس چشمانت
گر که عالم همه اش بام پریدن باشد
کاشکی ناز کنی با دل و جانم بخرم
روز و شب مشغله ام ناز خریدن باشد
کاشکی عاقبت این قهر به پایان برسد
بعد از این صلح و به آغوش کشیدن باشد
کاشکی شاخ و برم تاب بیارد ز غمت
نشکند تا که مرا نای خمیدن باشد
کاشکی کلّ قوانین جهان وَر افتد
کار آهو پی صیّاد دویدن باشد
کاشکی عشق تو از یاد دل و جان نرود
کاشکی عشق تو هر لحظه شدیدا باشد
عنوان شعر دوم : ابرِ بارانیابرم که از فراق ِ تو بارانی ام هنوز
درگیر ِ عشق و درد و پریشانی ام هنوز
از جان تمامیه داغها زدوده ام ولی
داغی ز عشق نشسته به پیشانی ام هنوز
مویم سپید و دست لرزان و چهره پیر،امّا
در آرزوی روزگار جوانی ام هنوز
عمری گذشت و تو دیگر نیامدی و من
در بند خاطرات تو زندانی ام هنوز
گشتم به جستجوی تو هفت شهر عشق را
حاشا که کوچه گرد ِ خیابانی ام هنوز
زخمت نشسته بر دل و پنهان ز دیده غم
در رنج ِ زخم ِ این غم پنهانی ام هنوز
از دیده رفته ای ولی از دل نمیروی
هر دم به سوی خودت میکشانی ام هنوز
آسان ربوده چشم تو دینم به یک نگاه
بیهوده در خیال ِ مسلمانی ام هنوز
بعد از همان روز نخست آشناییمان
در گیر و دار یک شب طولانی ام هنوز
ویرانه تر از اینچه که هستم نمیشوم
دیوانه ام که در پی ویرانی ام هنوز
آن موج خسته ام که به ساحل نمیرسم
محکوم زندگانی ِ طوفانی ام هنوز
هرچند که مهلت ِ دلدادگی گذشت،ولی
چشم انتظار معجز ِ آسمانی ام هنوز
میثم بهرام میگونی
زمستان ۹۸
عنوان شعر سوم : هیهاتهیهات از عمری که غریبانه بسر شد
افسوس نصیبم ز تو خوناب جگر شد
چشمم همه شب تا به سحر خیره به ره ماند
شاید که از آن الفت جانانه خبر شد
خاموش شد از دوری روی تو جهانم
با روی تو شام و شب اغیار سحر شد
این مرد نگون بخت که قبل از تو پسر بود
بعد از تو به یکباره به ناچار پدر شد
تقدیر در این واقعه تکلیف دگر داشت
قدّاره بدستان حریفان قَدَر شد
بگذشت به تعجیل ِ زدن یک مژه بر هم
ایّام وصال تو و ایّام دگر شد
ماندن به تو مانده ست و رقیبان دغل کار
رفتن همه سهم من ِ از راه بدر شد
هر چند که من لایق عشق تو نبودم
صد حیف از عشقی که به پای تو هدر شد
میثم_بهرام_میگونی
پاییز ۹۹
درود بر دوست عزیز. ورود شما را به پایگاه نقد شعر گرامی میدارم و به شما خوشآمد میگویم. خوشحالم که راه نقد را برای پیشرفت انتخاب کردهاید و امیدوارم در این مسیر موفق باشید.
با توجه به آثاری که فرستادهاید، نمیدانم دانش و آگاهی شما دربارۀ وزن شعر چقدر است؛ چون اثر اول و سوم مشکل وزنی بارزی ندارند اما اثر دوم پر از اشکالات وزنی است و بیشتر مصرعها موزون نیستند! شاید این مسئله به زمانِ نوشتن آثار برگردد و اثری که قدیمیتر است مشکلات زیادی دارد. البته باز هم این سوال پیش میآید که اگر امروز اطلاعات بیشتری دربارۀ وزن دارید، چرا اثر دوم را ویرایش و اشکالات وزن آن را برطرف نکردهاید؟ به هر حال از تمام آثارتان مشخص است که هنوز بر وزن مسلط نشدهاید. یکی از راههای مسلط شدن به وزن، علاوه بر مطالعۀ تئوری دربارۀ وزن، شعر خواندن است. با شعر خواندن، وزنهای مختلف کمکم در ذهن شما ماندگار میشوند و موقع نوشتن، از توانایی بیشتری برخوردار خواهید بود. خواندن اشعار دیگران نکات مثبت دیگری هم دارد! اگر سعی کنید اشعار زیادی را بخوانید، متوجه میشوید که دیگران از چه مضامینی استفاده کردهاند و چطور نوشتهاند، تا زمانی که میخواهید بنویسید، سعی کنید شبیه آنها ننویسید و نگاه تازهای در شعر بریزید. این نکته را از اینجا گفتم که با خواندن مصرع اول شما، ناخودآگاه یاد مصرع معروف «کاشکی آخر این سوز بهاری باشد» میافتیم. تا جایی که میشود باید سعی کنیم آثار مستقلی خلق کنیم و زاویۀ نگاه مخصوص خودمان را به مخاطب نشان بدهیم.
تسلط بر وزن فقط به درد رعایت وزن نمیخورد و فایدههای دیگری هم دارد! وقتی شاعر راحتتر بتواند از عهدۀ وزن شعر برآید، جملهبندی بهتری هم خواهد داشت و کلام شیواتر و رساتری را به مخاطب عرضه میکند. به چند مصرع از آثار شما نگاه کنیم:
قسمتم بار دگر روی تو دیدن باشد
و
از جان تمامی داغها زدودهام ولی
گذشته از درستی و غلطی وزن، این مصرعها چیزی کم دارند تا جملهبندی بهتری داشته باشند؛ بله، «را»ی نشانۀ مفعول! «روی تو را دیدن» و «تمامی داغها را زدودن» حتماً کلام دلنشینتری هستند. حذف یا جابهجایی نابجای ارکان جمله در مصرعهای دیگر هم به شکلهای مختلفی دیده میشود و فقط مختص نشانۀ مفعول نیست. مصرع «بگذشت به تعجیلِ زدن یک مژه بر هم» یکی از بهترین مثالهاست؛ جایی که برای رعایت وزن مجبور شدهاید «یک مژه بر هم زدن» را «زدن یک مژه بر هم» بنویسید! این موارد از نگاه مخاطب، خصوصاً مخاطب حرفهای، دور نمیماند و بهنوعی ضعف شاعر را میرساند. جملهبندی درست، مضمون را بهخوبی منتقل میکند اما جملهبندی ناسالم در انتقال درست معنی ناتوان خواهد بود. مواردی را که ذکر کردم، به اضافۀ موارد دیگری که در آثارتان دیده میشود، با تسلط بیشتر شما بر وزن و کلام، بهسادگی رفع خواهند شد.
در کنار زاویۀ نگاه جدید، زبان بهروز هم میتواند در خلق مضامین جدیدتر کمک کند. استفاده از زبان و واژههای کهن، هم پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و کار سختتری است، هم احتمال دارد مخاطب را پس بزند. رعایت یکدستی زبان، وقتی که از واژههای کهن استفاده میکنید، کار سادهای نیست؛ ضمناً مطالعۀ تمام آثار کهن و آگاهی از نوع نگاه شاعران پیشین، فرآیند زمانبری است. در عوض زبان امروزیتر امکانات خلق مضامین جدیدتری را برای ما مهیا میکند و مخاطب امروزی هم ارتباط بهتری با آن برقرار میکند. بهتر است که شاعر، فرزند زمان و زبان خودش باشد. شاعران قدیمی هم همین کار را کردهاند؛ البته کسی مثل سعدی در غزلیاتش کاری کرده که جامعۀ ادبیات انگشت به دهان مانده است! زبان بیشتر غزلیات سعدی به زبان امروز ما بسیار نزدیک است و همین برگ برندۀ سعدی است!
امیدوارم هم به مطالعۀ مسائل نظری مشغول شوید، هم شعر زیاد بخوانید. مسلط شدن بر وزن و کلام و... زمانبر است اما با مطالعه و تلاش به دست میآید. لطفاً ویرایش کردن را هم فراموش نکنید. نوشتههای جدیدتان را بارها بخوانید و سعی کنید هر بار بهبودی در آن بهوجود آورید. منتظر آثار جدید و خوب شما خواهیم بود. موفق باشید.