عنوان مجموعه اشعار : پرنده ی جامانده از کوچ
شاعر : حسن عامری تورزنی
عنوان شعر اول : نگاه کن مرادر حادثه ی دوست داشتنت
دیوارهای سنگی فرو ریخت
صبح گاه نگاه من
از پیراهنت شکوفه های انار می چید
رایحه ی همه ی گل ها
از اطلسی تا اقاقی
از اتاقم باغ می ساخت
نگاه کن مرا
پرنده ای از کوچ مانده ام
که سنگی شده ام
پرندگان از کوچ بر می گردند
این باغ به کوهستان قد می کشد
درخت ها به پیاده روی می روند
همه ی شهر جنگل می شود
ودلش می گیرد برای شاخه های بی پرند ه
تو نیستی
و این سطرها
سال هاست
برای شعری عاشقانه
بیخودی
جا بجا می شوند
عنوان شعر دوم : --
عنوان شعر سوم : --
شاعر گرامی جناب آقای حسن عامری تورزنی، درود بر شما و طبع شاعرانهتان. شعر سپید ارسالی شما را خواندم و لذت بردم. نگاه شاعرانه و سرشار از تخیل شما به پدیدهها، قابل تحسین است. چیزی که میتوان از یک شاعر با بیش از پنج سال سابقهی سرودن، انتظار داشت، بیشک جز این نمیتواند باشد. مروری هم داشتم بر شعرهای قبلی شما و نقدهای ارزشمند و دقیقی که دوستان دیگر بر سروده هایتان نگاشته بودند. بسیاری از نقاط قوت آثار شما را در یادداشتهای قبلی، همکاران ذکر کردهاند و البته یک نکته که دیدم دوستان هم اشاره کرده بودند و بنده هم بر آن تأکید دارم این است که شعرهای شما با وجود برخورداری از سطرهای درخشان و شاعرانه، به لحاظ یکپارچگی و انسجام در کلیت خود، کمی ضعف دارند. همانگونه که نخست اشاره کردم، شما نگاهی شاعرانه، متفاوت و سرشار از تخیل به پدیدهها دارید. از نمونههای آن میتوان به این سطرها اشاره کرد:
صبحگاه نگاه من
از پیراهنت شکوفههای انار میچید
و یا:
درختها به پیاده روی میروند
همهی شهر جنگل میشود
و دلش میگیرد برای شاخههای بیپرنده...
هریک از این سطرها به تنهایی تصویری شاعرانه، زیبا و خیالانگیز است؛ کلیت موضوع و مضمون شعر شما هم تغزلی است و گفتگوی عاشق با معشوق، اما به نظر میرسد ارتباط معنادار و پیوند محکمی از ابتدا تا انتها بین سطرها و بندهای شعر وجود ندارد و اگر هست ضعیف است. به گونهای که هر بند از شعر شما را میتوان یک شعر کوتاه مستقل محسوب کرد و یا میتوان برخی سطرها یا بندها را با هم جابجا کرد، بدون آن که چیزی به هم بریزد یا لطمهای به شعر وارد شود.
در قالبهای سنتی شعر به ویژه قالب غزل، به دلیل محدودیت وزن و قافیه شاعر ناگزیر است علیرغم توجه به استقلال معنایی هر بیت، به انسجام و یکپارچگی شعر بیشتر توجه کند. اما در شعر سپید و آزاد که این محدودیت و تنگنا وجود ندارد و دست شاعر باز است، همواره بیم آن میرود که به قول معروف افسار شعر از دست شاعر رها شود و خیال شاعرانهاش به این سو و آن سو پرواز کند و در نتیجه به انسجام شعر لطمه وارد شود. فکر میکنم اکنون که شما مقدمات شاعری را طی کرده اید، به خوبی بر ابزار و شگردهای سرودن شعر، تسلط دارید و تجربه کافی هم در سرودن کسب کردهاید، لازم است در سروده های بعدیتان بر این نکته بیشتر تمرکز کنید. البته ذهن سیال و خیالپرداز خود را در لحظهی سرودن، رها کنید و آزاد بگذارید اما پس از سرودن، با نگاهی نقادانه و همراه با سختگیری و وسواس، شعر خود را پیرایش کنید.
در پایان شعری از شمس لنگرودی را برایتان مینویسم. شعری که از نظر مضمون نزدیک به شعر شماست. حتما این شعر را در کتاب «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» خواندهاید. حالا آن را دوباره بخوانید و ببینید که شاعر چگونه در عین پرواز آزادانهی خیالش، ذهن خود را انسجام بخشیده و شعری خلق کرده که با وجود تصویرهای متفاوت، در نهایت یک کل واحد و منسجم است و نمیتوان به راحتی سطری از آن را جابهجا کرد یا تغییر داد. برقرار و پایدار باشید.
بر دکه روزنامه فروشی/ باران/ به شکل الفبا میبارد / دوست دارم / چند حرف و شاخه گلی در منقارم بگیرم / و منتظرت بمانم / باران عصر / موزون و مقفا / میبارد / میبارد / میبارد / و تو / دیر کردهای
گلها / مثل پرندگان به دام افتاده در کف من میلرزند / تو نخواهی آمد / و شعر/ داستان پرندهای ست / که پرواز را دوست دارد و / بالی ندارد
شمس لنگرودی