عنوان مجموعه اشعار : ......
شاعر : ابوالفضل یوسفی
عنوان شعر اول : اطلس دُر دوزتمام حاصلم از عشق تو ای کاش و افسوس است
ولی با این همه توصیف ، دل با عشق مأنوس است
چراغ خانه می بخشم ، بدون وحشت از ظلمت
که بر کاشانه ی بخشندگان مهتاب فانوس است
عقابم ، پهن در پهنای کوهستان حریت
اگرچه روح من در بند تن چون مرغ محبوس است
ز قعر منجلاب امیدوار آخر رها گردد
و در دریای رحمت جان به سر انسان مأیوس است
زمان باخت هم باید به پیروزی بیندیشی
شکست آمی در اصل نوعی دنده معکوس است
ز برق زر نمی سوزد ، دلم این اطلس دُر دوز
که یوسف جز مناعت بر قناعت نیز ملبوس است
و مرگ آغاز راهی تازه است از نقطه ی پایان
ز خاک جهل برخیز ، آدمی از نسل ققنوس است
عنوان شعر دوم : آدم برفیهنوزم وقتی بهت فک(ر) میکنم
حریف غم نمیشه چشم ترم
دلم این گنبد آسمون خراش
مثل ارگ بم میریزه رو سرم
هنوزم وقتی بهت فک(ر) میکنم
رو سر آرزوهام خراب میشم
قطره قطره از خجالت دلم
مثل یه آدم برفی آب میشم
هنوزم وقتی بهت فک(ر) میکنم
دلم از ریشه میلرزه مث بید
اگه باز عاشقونه نگام کنی
تو چشام نگفته ها رو میشه دید
عمریه با خود فریبی دلمُ
راضی کردم که به سمتت راهیه
قاتل من تو و دوری تو نیس(ت)
قاتل من این امید واهیه
از ما که گذشت ولی از این به بعد
هیچکسُ شرمندهء دلش نکن
یا تا سقف آسمون بالاش نبر
یا میون آسمون ولش نکن
از ما که گذشت ولی خوب بودنُ
پای سادگی آدما نذار
فک(ر) نکن یکی که گف(ت) دیوونتم
میشه سنگش بزنی دیوونه وار
عنوان شعر سوم : ......
..
...
....
.....
......
.......
........
سلام دوست گرامی. قبل از اینکه به سراغ آثار ارسالی شما برویم، با توجه به گفتههای خودتان، نکاتی را بگویم. نقدهای من و دوستانم در پایگاه نقد شعر تا حدی میتواند به شما کمک کند و راه را نشانتان بدهد اما مطالعه و تلاش شماست که اهمیت بیشتری دارد. با مطالعۀ کافی، هم میتوانید کیفیت آثارتان را بالا ببرید، هم از نقدهای دوستانم بیشتر بهرهمند شوید. همانطور که خودتان گفتید، گاهی ممکن است متوجه حرفهای منتقدان نشوید؛ کلید حل این مشکل مطمئناً مطالعه است. البته که سعی میکنم نکات مختلف را به سادهترین شکل بگویم اما اگر مطالعهای در کنار نقدها نباشد، درجا میزنید یا پیشرفت خیلی کندی خواهید داشت. امکاناتِ شاعری کتاب و دفتر و قلم و ذوق و علاقه و تلاش است. امیدوارم با پشتکار بیشتر، زودتر پیشرفت کنید و آثارتان را به کیفیتی که میخواهید برسانید. حالا دربارۀ آثارتان حرف بزنیم.
نوشتههایتان مشکل وزنی خاصی ندارند؛ گرچه همیشه میشود با انتخاب واژههایی بهتر، شعر را روانتر و دلنشینتر نوشت. فعلاً به وزن کاری نداریم اما دربارۀ «انتخاب واژهها» بیشتر حرف میزنیم. شعر از کلمات ساخته میشود و قوت و ضعف شعر به واژههای انتخاب شده و نوع کنار هم قرار گرفتن آنها بستگی دارد. استادبزرگ این کار حافظ است که به بهترین شکل کلمات را مهندسی کرده و آنها را کنار هم چیده است. واژههایی که انتخاب میکنیم، هم باید روان و دلنشین باشند، هم یکدستی زبان را حفظ کنند، هم منظور ما را به بهترین شکل به خواننده منتقل کنند و هم این کار را به زیباترین شکل ممکن انجام دهند. یکی از ویژگیهای اصلی شعر حافظ هم همین است که نمیتوانید به راحتی واژهای را بردارید و واژۀ بهترین جای آن بگذارید. سعی کنید هم موقع نوشتن شعر از بهترین واژهها استفاده کنید، هم موقع ویرایش اثر بررسی کنید که بهترین کلمات را انتخاب کردهاید یا نه! و اگر گزینۀ بهتری به ذهنتان رسید، آن را جایگزین کنید. برای اینکه حرفهایم را بهتر متوجه بشوید، مثال میزنم...
در مصرع دوم نوشتهاید که «ولی با این همه توصیف...» اما کدام همه توصیف!؟ «تمام حاصلم از عشق تو ای کاش و افسوس است» این همه توصیف نیست! در واقع شما در مصرع دوم میخواستید بگویید که «ولی با این حال دل با عشق مأنوس است» اما برای پر کردن وزن، به کلماتی نیاز داشتید که «توصیف» واژۀ مناسبی برای این کار نبود. سعی کنید تا جایی که میشود «را»ی نشانۀ مفعول را حذف نکنید. این کار در اشعار کهن رایج بود اما مخاطب امروز دوست دارد که در جملهبندیهای شعر از «را» استفاده شود. مثلاً در بیت دوم اگر وزن اجازه میداد که رای مفعولی را سر جایش داشتیم و به صورت «چراغ خانه را میبخشم» جملهبندی میشد، روانتر و دلنشینتر بود. جا کردن تمام اجزای جمله در وزن و روان بودن جملات در شعر، هنر شاعر است که با مطالعه و تجربه به دست میآید.
یکدستی زبان نکتۀ بسیار مهمی است. مخاطب امروز از زبان امروزی بیشتر استقبال میکند. هنگام استفاده از زبان و واژههای امروزی هم باید دقت کرد که یکدستی زبان و تعابیر حفظ شود. آمدن «دندهمعکوس» در کنار واژهها و ترکیبهایی که بیشترشان بافتی کهن دارند، یکدستی را از زبان شعر میگیرد. شاید بهتر باشد از زبان و واژههای امروزیتری استفاده کنید. گاهی بهسادگی میشود «حریت» را برداشت و جایش «آزادی» نوشت. غیر از زبان، اندیشههای درون شعر هم نیاز به نو شدن دارند. شعر جدیدی که مینویسیم، یا باید حرف جدیدی بزند و زاویۀ دید جدیدی ارائه کند، یا اگر حرفی تکراری میزند، باید بتواند آن حرف را بهتر از قبل بیان کند که مخاطب علاقهای به خواندنش داشته باشد. کلماتی که در جایگاه قافیه آمدهاند، نشان میدهند که کمی درگیر قافیه بودهاید و بهسختی بعضی از واژهها را جور کردهاید و برای بعضی از مضامین به سختی افتادهاید. میدانید راه حل تمام این مشکلات چیست!؟ مطالعه! با مطالعۀ بیشتر، واژههای بیشتری در ذهنتان ذخیره میشود و موقع نوشتن، گزینههای بیشتری خواهید داشت. با خواندن اشعار خوب امروزی، میتوانید به زبان و واژههای امروزی تسلط بیشتری پیدا کنید. با خواندن اشعار مختلف از شاعران قدیم و جدید، با مضامین نوشته شده و نوع نگاه دیگران آشنا میشوید تا موقع نوشتن بتوانید مضامین و نگاه جدیدی را در شعر بریزید.
در شعر محاوره اوضاع زبان بهمراتب بهتر است که دلیلش همان محاوره بودن اثر است. در این اثر سعی کردهاید تعابیر و ترکیبهای جدید و خوبی تحویل مخاطب بدهید که گاهی موفق بودهاید و گاهی نه! مثلاً «گنبد آسمونخراش» ترکیب خیلی خوبی نیست چون تعریف گنبد و آسمانخراش بهنوعی مخالف یکدیگر است و کنار هم نشاندن آنها مناسبتی ندارد. گاهی شاعر میتواند ترکیبهایی بسازد که تازگی داشته باشند اما باید مقدمات و شرایط لازم را فراهم کند که در این مورد فضای مناسبی بهوجود نیامده است. «رو سر آرزوها خراب شدن» را دوست داشتم. ترکیبی از «آرزوهام رو سرم خراب شد» و «روی سر کسی خراب شدن» مضمون خوبی را ساخته بود. این ویژگی زبان نو است که در آن راحتتر میتوانید تعابیر جدیدی بسازید. «دلم از ریشه میلرزه مثل بید» هم خوب درنیامده است. تشبیه، یکی از بهترین و سادهترین آرایههای ادبی است که میتواند به قوت اثر اضافه کند، یعنی نکتۀ من استفاده از «مثل بید» نیست! مشکل «ریشه»ای است. با اضافه کردن «از ریشه» شاید خواستید بزرگنمایی کنید اما مگر بید از ریشه میلرزد؟ در واقع اغراق خوبی نیست. در این حالت که همۀ واژهها با هم جور نیستند و یک جای کار میلنگد، مخاطب، خصوصاً مخاطب حرفهای با خودش میگوید که شاعر برای پر کردن وزن چیزی بهتر از «از ریشه» پیدا نکرده است! انتخاب واژههای مناسب و استفادۀ درست از آرایهها میتواند نتیجۀ خیلی خوبی داشته باشد. به این بیت دقت کنید تا دربارهاش حرف بزنیم:
یا تا سقف آسمون بالاش نبر
یا میون آسمون ولش نکن
این بیت اندیشۀ خوبی دارد اما میتوانست بهتر نوشته شود. مصرع دوم بهتر و روانتر و درستتر از مصرع اول است. در مصرع اول «سقف» خیلی مناسب نیست؛ خصوصاً که در مصرع دوم از «میون» استفاده شده است. اگه به جای «بالاش نبر» هم از «بالا نبرش» استفاده میشد بهتر بود. حالا مثلاً اگر مضمون مصرع اول اینطور میشد که «یا از روی زمین بالا نبرش» چه اتفاقی میافتاد؟ بازی «زمین» و «آسمان» در دو مصرع، این بیت را دلنشینتر میکرد. برای اینکه بتوانید دربارۀ آرایههای ادبی هم بیشتر بدانید باید مطالعه کنید. شما گفتید که از تئوری شعر چیز خاصی نمیدانید. وقتی از تئوری شعر چیزی نمیدانید و این آثار را خلق کردهاید، یعنی استعداد و ذوق خوبی دارید. حیف نیست که از این استعداد و ذوق به بهترین شکل استفاده نکنید؟ پس توصیۀ نهایی من، همان حرف اول است؛ مطالعه! هم دربارۀ تئوری شعر بیشتر بخوانید، هم اشعار شاعران مختلف را! با این کار حتماً در نوشتههای جدیدتان پیشرفت قابل ملاحظهای خواهید داشت. منتظر آن روز هستیم. موفق باشید.