عنوان مجموعه اشعار : رویا
شاعر : رویا بیدانجیری
عنوان شعر اول : یاس#یاس
دوباره مثل هر شب، رأس آن ساعت
و ارسال دو تا آهنگ و یک شعر و کمی لبخند
دوباره مثل هر شب، لحظهای کوتاه
و تکرار هر آنچه که برایش اتفاق افتاد...
دوباره خواندن فال و کمی سهراب و فرّخزاد
و تحلیل سکانسی از درامی تلخ و شور انگیز
پرستیژ و نولان و بوردون و اِنجیر
نمایشنامههای عاشقانه از چخوف در باغ آلبالو
و بیگانه، سقوط و مرگ خوش در گفتهی کامو
دوباره مثل هر شب، رأس آن ساعت
برایم قصههای تلخ و شیرین زیادی گفت
برایم از شکسته قلبهای خسته از باور نوشت آن شب
و حتی جملهای از روشنایی شب تاریک فردا گفت...
نوشت و گوش کرد و در کنارش ساعتی بگذشت
اگر چه دور بود و من صدای خندههایش را نفهمیدم
ولی حس کردم آن شب بند بند جان او را در کنار خود
و او در خلوت تنهاییام یاس سپیدی کاشت...
و هر شب هم به آن بوته کمی آب و کمی احساس را میداد
و من میدانم این را که همیشه یاس ما شاداب خواهد ماند...
#رؤیا_بیدانجیری
۲۱:۳۰
۹۹/۱/۱۹
عنوان شعر دوم : ترس#ترس
معنی این واژه را اصلا نمیدانست
ترسهایش هاله ای از ترس بودند و کمی زیبا
ترسهایی خالی از هنگامه و غوغا
مرگِ تلخ ماهیِ تنگ بلورینش
تشنگی رازقی آن هم کنار حوض
یا شکسته بالیِ قمری به روی بید
یا هزاران ترس گنگ و خالی از مفهوم
یا هزاران ترس معصومِ همان کودک
بی خبر از ظلمت آیندهای معدوم..
کودکی که هر زمانی که زمین هم خورد
توی گوشش خوانده شد،تکرار ها کردند
مرد بودن ،گریه کردن؟!.. میشود اصلا؟
صورتش را شست و بغض کوچکش را خورد
قد کشید و بیصدا پژمرد
کودکی که ظاهری خندان و خوشرو داشت
کودکی که شصت سال و خردهای سن داشت
کودکی که ترس های تازه ای میدید
در ته قلبی که یک روزی فقط خندید
در ته قلبی که ترسش یک زمانی مرگ ماهی بود
ترس تشنه ماندن یک رازقی آن هم کنار حوض
...
کودک این شعر حالا پیرمردی ساکت و تنهاست..
پیرمردی که فقط بیست سال و چند ماهی
زندگی کردهست
ترس هایش رنگ مرداری پر از ویروس بی درمان
ترس هایش ماهِ پشتِ ابرهایی تا ابد پنهان
ترس هایش سرفه های سخت مادر شد
ترس هایش حرف های محکمی از جنس آشوباند
ترس هایش دردهای کهنهای از جنس بیزاری
ترس هایش بوسه های گاه و بی گاه همین مرگ است
ترسهایش ترسی از جنس فراموشی..
او فقط میخواهد حالا یک نفر باشد،
تا دهد پاسخ سوالی که
تمام سالها آن را نپرسیدهست
آن سوالی که جوابش کاملا پیدا و واضح بود
هر کسی تنها فقط انکار کرد و یک سری جنباند
یک نفر حالا بگوید میشود آیا
مرد بود و گریه کرد و ترسهایی اینچنینی داشت؟
#رؤيا_بیدانجیری
15:57
21/12/98
عنوان شعر سوم : فراموشی#فراموشی
شصت و یک سالش بود...
آن اوایل از حفظ شعرهایی می خواند
خاطراتی از عشق... او برایم می ساخت
کلماتم را او با دلش می فهمید
بی مهابا گاهی به همه می خندید
شصت و شش سالش بود...
در سخن گفتن گاه صرفه جویی می کرد
گل نیلوفر را خوب هجّی می کرد
اندکی دیگر رفت...
شصت و نه سالش شد...
شوق و ذوق از قلبش،
خاطرات از ذهنش،
بی خبر کوچیدند...
و من و ما و او،
همگی با یک اسم،
در کنارش بودیم...
ناشناس و غمگین...
او ولی می خندید...
آن اواخر از حفظ شعرهایی می خواند...
و فقط اشعارش در خیالش جا ماند...
#رؤيا_بيدانجيری
۹۸/۴/۲۶
۰۱:۳۵
قبل از هر شرحی به این دوست عزیز پیشنهاد میکنم وزن را از هر سه اثر بگیرد تا موزون بودن خودشان و ما را فریب ندهد میدانیم که موزون بودن کلام قالب ایجاد میکند و ظاهراً هر سه اثر در قالب نیمایی است اما وزن چیزی سوای شعر است البته موزون بودن کلام لذتبخش است اما این لذت حاصل هنری است به نام موسیقی که با هنر شعر متفاوت است و نباید این دو را اختلاط کرد پس برای قضاوت بهتر در ماهیت این سه اثر لازم میبینم وزن ر ا آنها بگیریم تا نثری حاصل شود و بتوانیم دور از فریب موزون بودن قضاوت کنیم حال این سه متن را بدون وزن بخوانید ببینید چیست؟
اولی گزارش چند چت شبانه است که نویسنده با دوستی داشته است البته گزارش گاهی ادیبانه میشود و آرایهای گهگاه در آن به چشم میخورد که باید تأکید کنم که متن شاعرانه و ادیبانه هم شعر نیست. آرایههای ادبی لوازم روایت شعرند. حضورشان شعر تولید نمیکند. آرایهها بیشتر برای ملموس شدن و عینی شدن روایت شعر به کار میآیند و ما چه بسیار اشعار نغزی داریم که فاقد آرایههای ادبی هم هستند ولی ماهیت هنریشان در اوج است. آثار نیما از این دست شاهکارند. پس متن اول گزارش چتهای شبانه نویسنده است که این گزارش حتی ارزش یک گزارش خبری را هم ندارد.شاید برای نویسنده یا طرف چت او خوشایند باشد اما برای هیچ خوانندهای جاذبه ندارد تا چه رسد که چنین متنی شعر باشد.
و اما متن دوم که اگر وزن را از آن بگیرید ظاهراً مقالهای از آب درمیآید در مورد کودکی که از ابتدای زندگیش تا دوران پیری همیشه ترسیده است و همواره هم ار عکسالعمل منع شده است بیشتر شبیه طرح یک مقالهی روانکاوانه است تا شعر!
و متن سوم که پس از حذف وزن توصیف پیرمردی است که شعر میخواند و حال و هوایی شاعرانه دارد و غمگین است و میخندد و احتمالاً این توصیف مصداقی هم دارد که نویسنده او را دیده است و باید بدانیم توصیف یک یا چند پدیده هم شعر نیست.
و اما شعر چیست؟ اگر شاهکارهای ادبیات شعری را چه نو و چه کلاسیک بنگریم خواهیم دید که در همهی آنها شاعر فضایی خیالی و استعاری خلق کرده است که تنها مشابه فضای احساس او بوده است و روایتش به گونهایست که خواننده آن فضای خیال را بازسرایی کرده به تأویل و تفسیر مینشیند و به احساس و اندیشهای که دوست دارد میرسد نه اندیشهی خاصی و نه احساس خاصی در این اشعار به خواننده منتقل میشود بلکه خواننده خود با تأویل متن به اندیشه و احساس خاص خود میرسد و چنین اشعاری به تعداد خوانندگان و گاه بیشتر از تعداد خوانندگان معنا و مفهوم و احساس به همراه دارند گفتم گاه بیشتر از تعداد خوانندگان چون ممکن است یک شعر را خوانندهای در دو بار خوانش در دو حال متفاوت به دو تأویل متفاوت ببرد و معانی و احساس متفاوتی از آن کسب کند پس متون شعری روایت فضایی خیالی و استعاری هستند که با قرینهی صارفهی دیدگاه خواننده معنادار میشوند و گسترهی معنای آنها نامحدود است نه مثل این سه متن که اگر پیامی هم داشته باشند یک پیام خاص و آشکار است و چنین متون تکپیامی شعارند نه شعر!
دوست عزیز شما در قالب نیمایی توانایی دارید البته گاهی تقطیعهایتان درست نیست و بعضی از مصراعها باید دو مصراع شود ولی باید ماهیت هنری متون شعری را بشناسیدتا بتوانید در آینده نیماییهای خوبی داشته باشید!