عنوان مجموعه اشعار : دوغزل آیینی و یک رباعی آیینی
شاعر : محمدحسین لشگری
عنوان شعر اول :برای خاتم الانبیامهتاب مبهوت نگاهت شد محمد
بعثت تجلی بخش عصمت شد محمد
شکرخدا تا روز رستاخیز گویم
از آن مذاهب شیعه قسمت شد محمد
از حمله ی هرگونه تحریفی دلم لرزید
قرآن ضمان آل عترت شد محمد
در گوش تاریخ جهان پیچیده نامش
دینی که لبریز از محبت شد محمد
رازیست استحکام ادیان و مذاهب
بهر اخوت دین وحدت شد محمد
عنوان شعر دوم :یادآوری او مانند شاخه گلی در دستم
از بودن در کنار او سرمستم
یادآوری دلاوری های نبرد
من حامل عکس حاج قاسم هستم
عنوان شعر سوم : تقدیم به مدافعان حرمجان را برای حفظ حرم محترم کند
او قلب را برای ظهورت حرم کند
او از سیاه لشکر آن لشکر سیاه
او از تمام عده ی نااهل کم کند
پی می برند عالم به صلح و اخوتی
اسلام ناب را که به دستش علم کند
پای همان کسی که بخواهد تعرضی
یا دست اجنبی به حرم را قلم کند
با((یاعلی))حریف تمام شغال هاست
شیری که پرتوان کمر گرگ خم کند
در این یادداشت نگاهی نقادانه خواهیم داشت به سه اثر از دوست شاعر نوجوان جناب محمدحسین لشگری، که با توجه به سن کم پیداست سابقه شاعری خوبی دارند، همین ابتدا به ایشان بابت پشتکار و ممارست در ارسال شعر به پایگاه نقد شعر تبریک میگویم مطمئن باشید با جدیتی که شما دارید مدارج ترقی را با سرعت بیشتری طی میکنید و امیدواریم در طی این مسیر پایگاه نقد شعر کمک کننده باشد.
هر سه اثر شما را با دقت خواندم، اصول ابتدایی را به خوبی یاد گرفتهاید و نحوه استفاده از این اصول را هم تا حدود زیادی میدانید تنها در یک مصراع دچار خطا شدهاید.
در شعر اول:
از حمله ی هرگونه تحریفی دلم لرزید
وزن غزل اول "مستفلن مستفعلن مستفعلن فع" است، اما در این مصراع یک هجا اضافه آوردهاید و وزن با فعلن به پایان رسیده، این خطا البته در این وزن برای شاعران جوان بسیار اتفاق میافتد که البته با کمی دقت مرتفع خواهد شد.
علاقهمندی شما به سرودن شعر موضوعی مشخص است، فراموش نکنید تمام شعرها در جهان موضوعی هستند، منظور از موضوعی در کلام من، بر اساس موضوعی از پیش مشخص شده است. حال وقتی این موضوع ارزشی هم باشد کار شاعر دو چندان سخت است، زیرا ناگزیر است خطوط قرمز را جدی بگیرد و در عین حال به شاعرانه بودن متنش هم فکر کند، همین تنگنا باعث میشود اکثر آثار ارزشی در حد شعار و متن منظوم باقی میمانند و این آفت این آثار محسوب میشود.
مهتاب مبهوت نگاهت شد محمد
بعثت تجلی بخش عصمت شد محمد
ارتباط دو مصرع چندان قوی نیست، نوع ردیف هم به باور من چندان دوست داشتنی نیست، اینکه شاعر خود را در جایگاهی ببیند که پیامیر را با نام "محمد" خطاب کند چندان برای مخاطب هم دلچسب نخواهد بود، خطاب به این شکل بیشتر جایگاه آگاهی دهندهای دارد، برای مثال به شاعر عرض کنم: تو باعث شادی منی شاعر! این نوعی آگاهی دادن دارد، یعنی انگار تو نمیدانی که هستی و چه کردهای و من جایگاهت را متذکر میشوم، و این در جایگاه این شعر چندان زیبا نیست، به طور مثال سعدی در غزل معروفش برای پیمبر با ردیف" محمد" از خطاب مستقیم استفاده نمیکند، با توجه به موضوع باقی ابیات هم بیشتر حول مدح پیش رفتهاند و صد البته انتظار بیشتری هم از این شعر با این ردیف و قافیه سخت نیست.
او مانند شاخه گلی در دستم
از بودن در کنار او سرمستم
یادآوری دلاوری های نبرد
من حامل عکس حاج قاسم هستم
در این رباعی عکس را بدون پشتوانه خاصی "او" خطاب کردهاید در حالی که "آن" درستتر است، ولی تصویر زیباست و تشبیه عکس به شاخه گل و ارتباط با دست شاعرانه است،
من حامل عکس حاج قاسم هستم
به نظرم این مصرع را میتوانستید زیباتر از این هم بنویسد، یک تصویر عینیتر و در عین حال شاعرانهتر.
غزل سوم هم تا حدود زیادی به مشکلات غزل اول گرفتار است، باز هم شعر از شرح منظوم بیشتر نمیرود، اتفاقات شاعرانه ندارد و بیشتر برای بیان داستان و رجزخوانی استفاده شده است، بگذارید راحت بگویم، من خودم علاقهمند به شعرهایی با این موضوعاتم ولی در عین حال آرزو دارم آثاری در این موضوعات بخوانم که بهره شاعرانه بیشتری داشته باشند به هر حال وقتی میگوییم شعر ارزشی ابتدا باید شعر بودن را ثابت کنیم.
با آرزوی توفیق