عنوان مجموعه اشعار : دلبرانه
شاعر : حسین احمدی
عنوان شعر اول : ابددیگر تو در هوای من پر نمیزنی
دستی تو بر اینگونههای تر نمیزنی
گفتی که با توام بدان تا به روز مرگ
لابد که مردهام که بر در نمیزنی
گر دفتر خاطرهها را ورق زنی
عاشقشویسریبهایندفتر نمیزنی؟
زخمیکهازتومیرسدخوباستو جانفزاست
آمادهام یک ضربهی بدتر نمیزنی؟؟
گفتی که تا ابد رهایت نمیکنم
عفو خورد این ابد که یک سر نمیزنی
قلب مرا گرفتی و صد تکه کرده ای
یک جای سالم مانده است خنجر نمیزنی؟
عنوان شعر دوم : حال خوب احوال خوب من به چشمت بستگی دارد
گویا که قلب من به تو دلبستگی دارد
شبهای بی تو خسته و بی حال و رنجور است
هر ثانیه بی تو چو سالی خستگی دارد
من عاجزم چشمان تو زیباست یا زلفت؟؟
افکار من با من سرت چندستگی دارد
زیباییت سرگشته و بی خانمانم کرد
وادی زلف تو عجب سرگشتگی دارد
گاهیدلمحالشخوشو و گاهیولیتنگ است
حال خوشم با بودنت پیوستگی دارد
عنوان شعر سوم : بی نهایت من بی نهایت دوست دارم چشمهایت را
طرز نگاهت حرف هایت را صدایت را
من بی نهایت شوق آغوش تورا دارم
گرمی دستانت لبانت را صفایت را
من بی نهایت می شمارم تاکه برگردی
گیرم برای لحظه ای من دستهایت را
زیبا ترین نقاشی پروردگاری تو
صدها هزاران آفرین بادش خدایت را
جور و جفایت نیست از زشتی مبرّایی
با آجری از عشق می سازم سرایت را
نام تورا من میگذارم بی نهایت چون
من بی نهایت دوست دارم بی نهایت را
اشعار زیبای جناب احمدی را خواندم. اگر ایشان واقعا کمتر از یکسال از سابقه شعریشان میگذرد با اشعاری که من میبینم واقعا با استعداد هستند. البته بالا و پایین اشعارشان زیاد است یک جا چهارچوب اولیه و قوانین شعر رعایت شده و یک جا نه. این بالا و پایین شدن کیفیت شعر خصوصاً در ابتدای راه طبیعیست.
وزن اولین غزل به احتمال زیاد قرار بوده «مستفعلن مفاعل مستفعلن فعل» باشد که این وزن به دلیل دارا بودن هجاهای کوتاه پراکنده در ابتدای راه ممکن است شاعر را گیج کند در عین حال یکی از پرکاربردترین وزنهای شعر فارسی ست. به همین دلیل یادگیری آن خالی از لطف نیست. برای یادگیری این وزن و رعایت آن میتوان از شعرهای محمدعلی بهمنی کمک گرفت. شعر «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» بر این وزن سروده شده است.
شاعر میتواند بیت اول این غزل را در نظر بگیرد و ابیات خود را همراه همان بیت اول بلند بخواند و ناهماهنگی را پیدا کند. هرچند در ابتدا سخت به نظر برسد اما به مرور شاعر به صورت سماعی موسیقی شعر را درک خواهد کرد.
در شعر اول علیرغم شکست وزنی همه جانبه اینکه ابیات با علامت سوال تمام شده است تکنیک خوبی ست برای همراه کردن مخاطب با شعر.
در مورد غزل دوم وزن رعایت شده است اما نافرمانی از قواعد غزل در قوافی اتفاق افتاده است. بستگی، دلبستگی، خستگی، چندستگی (که البته به کل غلط است چرا که باید چند دستگی باشد) سرگشتگی و پیوستگی که در این بین سرگشتگی همقافیه با بقیه نیست.
چرا همقافیه نیست؟ تمامی قوافی از فرمول بسته+گی ساخته شدهاند اگر رکن مشترک آخر را برداریم اصل کلمه «بسته» است. پس قافیههای بعدی هم باید با این کلمه همقافیه باشند اما گشته با بسته هم قافیه نیست. چرا که شرایط همقافیه بودن را ندارد. قافیه یعنی «قسمت تکرارشونده از کلمههایی است که در نظم و شعر تکرار میشود، به شرط آنکه قسمت تکرارشونده جزئی از کلمهٔ قافیه باشد و به آن الحاق نشدهباشد. درضمن، اگر کل کلمه ـ و نه جزئی از آن ـ به یک معنی و از یک ریشهٔ واحد تکرار شود، به آن ردیف میگویند. آخرین حرف اصلیِ قافیه را «رَوی» میگویند؛ بهعنوان مثال، در کلمات جام، وام، دام، نام و آرام، حرف «م» رَوی است.»
حال با توضیح قافیه به سراغ شعر آخر میروم که به طرز عجیبی بهتر از دو غزل قبلی ست. با خودم گفتم کاش میشد تاریخ سرایش شعرها را هم دید تا بفهمیم فاصله سرایش این اشعار از هم چقدر بوده است. اما همین سه شعر میتواند نشان دهنده روند پیشرفت شاعر در زمانی کوتاه باشد.
در شعر آخر زبان شعر، چهارچوب اولیه و پایانبندی انتهای شعر فوق العاده است. از سویی تکرار بینهایت در کل شعر و به طور کلی نقش عنصر تکرار به عنوان یکی از آرایههای ادبی در شعر پررنگ است. من استعداد شاعر عزیز را در شعر آخر مشاهده کردم و امیدوارم روند صعودی ایشان بیش از پیش ادامه داشته باشد.