عنوان مجموعه اشعار : چشم تو
شاعر : امین رهی
عنوان شعر اول : پی هم نمی مانی و روشن می شود, سیگار ها پی هم
به چشمم زرد می گردد گل و گل زار ها پی هم
همان روزی که می رفتی, جهان و آشیان من
فرو می ریخت پیش چشم من دیوار ها پی هم
به تدریج از خودم رفتم, شدم شبگرد شب ها و
تولد گشته در من عادت بیمار ها پی هم
مکرر خاطرات ما, مجسم می شود هر دم
بله خو کرده ام کم کم به این تکرار ها پی هم
گَهی بد می روم از خود, میان دفتر شعرم
ببین بی کاره ام کردی, چه سان در کار ها پی هم
امین رهی
عنوان شعر دوم : نگرانخر از غصه ی عشقت, نگران خواهم ماند
بی تو غم ناک ترین مرد جهان خواهم ماند
می روی از بر من, دور به دنیای خودت
بگو ای یار بگو بی تو چه سان خواهم ماند؟
چهره ام روشن و صاف است, دلم پیر شده
بی تو من پیر, ولی با تو جوان خواهم ماند
آن قدر خوب و قشنگی, به خدا باور کن
پیش زیبایی ات از نطق و بیان خواهم ماند
با تو سبز است بهار و گل عشقم بانو
بی تو چون برگ گل خشک, خزان خواهم ماند
تو هم از دوری من درد و بلا ها دیدی
داغ این عشق... بلی, در دل مان خواهد ماند
امین رهی
عنوان شعر سوم : چه زیبا می شودچه زیبا می شود وقتی که می آیی کنارِ من
از اقبالِ قدومت سبز می گردد بهار من
درخت خشک هستم, در کَویر تشنه و تنها
ولی گل می کند با تو تمام شاخ سار من
مبادا پشت گردانی به من ای جان جانانم
مبادا تو بریزانی تمام برگ و بار من
برایت شعر می بافم, بفهمی حال قلبم را
بفهمی حال قلبم را, بفهمی روزگار من
بیا تا در کنار هم خوش و دل دار هم باشیم
بریزانم به پاهایت همه دار و ندارم را
امین رهی
تصور بد، تصویر بد میآفریند، گاهی از سر نادانستگی نویسندهای نوپا به گمان درانداختن طرحی نو، چیزی مینویسد و در واقع تصور بدی را به مخاطب ارزانی میدارد که دیدگاه خودش، شاهکار است، یا حداقل خالی از خللاش میداند، در حالی که خوانندهی آگاه، مبهوت میماند که چرا فلانی، چنین کرده است؟
کژتابی معنایی و کجفهمی ماجرا هم دخیل این اتفاق است، به نظم که نگاه میکنی میبینی کسوراتی دارد، مثلا جمله یا ترکیبیست که به نظر نویسنده صحیح است و از منظر خواننده حرفهای، به شدت ابتدایی و ناسازگار با متن اصلی است، پس طرح دعوا میکنی، البته همچنان تاکید دارم که خواننده باید حرفهای باشد و دغدغهی خوانش درست متن را داشته باشد چه خوانندهی معمولی شاید اصل ماجرا را هم متوجه نشود، این در جاییست که مشکل خیلی رو نباشد و همگان یعنی خاص و عام با اثر ارتباط بگیرند، آنجا قضیه فرق دارد، چرا که وقتی مشکل حاد باشد و همهفهم، اعتراضِ به متن، از حرفهایها به آماتورها هم کشیده میشود، خلاصه، در جایی که مشکل نوشتاری یک اثر قابل گفت باشد، خواه ایراد عیان باشد و خواه نهان، خواننده علتیابی میکند تا ببیند جریان چیست و چرا وسعت یافته این درد، و اما جناب نویسنده، وظیفه دارد بنویسد و توضیح دهد. حال که مجال نقد است و به ایرادی عام در غزلی از دوستی نادیده به نام جناب آقای «امین رهی» برخوردهام، ناچارم تکگویی کنم و چون راه مناظره پرسش بسته است و یکطرفه پس هر مشکلی باشد را صرفا به ذکری و مروری، بسنده میکنم تا بعدتر ذیل همین پست دفاعیات وی را بشنویم، نخستین غزلش چنین آغاز میشود؛
نمیمانی و روشن میشود، سیگارها پی هم
به چشمم زرد میگردد گل و گلزارها پی هم
آنچه در پایان بیت، با عنوان ردیف استفاده میشود، طبعن باید مکمل معنایی یک بیت باشد و از آن مهمتر، بایست به مخاطب بسته شدن جمله را اعلان کند. اما در غزلی که جناب رهی برایمان تحفه آوردهاند، «پی هم» نه تنها مکمل معنایی و پایانبخش حرفهای یک بیت نیست، بلکه شروعی برای یک معماست. خواننده هاج و واج از خود میپرسد «پی هم» چیست؟ شاید برای جناب رهی این واژهی ترکیبی، از لهجهی محلی و محاورهی بومی محل زیستشان نشات میگیرد، که بوده است شاعری که نادانسته زبان معیار را با لحنی بومی همساز کرده باشد، اما اینجا واقعا من متوجه موضوع نمیشوم، البته یافتن منظور سراینده سخت نیست، او میخواهد بگوید «پی در پی» این اتفاقات، مثل روشن شدن سیگارها زرد شدن گلها و…. در حال رخ دادن است، شاید شاعر جان زیر یای «پی» کسره هم گذاشته و خواندهاند، ولی راست و درست، این طرز، غلط اندر غلط است، معنا را نابود میکند، ردیف باید آنقدر با متن چفت باشد که مخاطب حظ ببرد از خوانش، طرح معما دیگر چه صیغهایست؟
پس اولین ایراد شعر اول، ردیف نامناسب است، به جایاش میشود پیشنهادهایی چون «سیگارها هر دم/ دیوارها هر دم و...» گذاشت یا اساسیتر و قریب به «پی هم» با حذف «ها» چنین نوشت؛ «سیگار پی در پی/ بیمار پی در پی و...» لطفا این ضعف عمده را برطرف کنید.
بحث دیگر، آسان گرفتن شاعر بر خویش در نوشتن است، انتخاب ساده، عدم دقت در چیدمان و…. وقتی ما با قافیهی سیگار سطری نو میآفرینیم، دیگر «گهی» و «چه سان» و این واژههای کهنه در شعر چه میکنند، مگر نه اینکه شاعر باید، مرد زمانهی خودش باشد؟ پس لازم است، از آوردن کلماتی که دیگر در لفظ مردم جایی ندارد، پرهیز کرد. نیازمند بازنویسی با واژههای نو و تغییر ردیف و نیز بهگزینی واژه است این غزل.
در بیت سوم که مصراع اول با «وُ» تمام میشود هم یادتان باشد، متن یک مصراع باید در خودش پایان بگیرد و این کار، سستی زبان تلقی میشود و کاریست ابتدایی….
شعر دوم که این بیت را در آخر خود دارد؛
تو هم از دوری من درد و بلاها دیدی
داغ این عشق، بلی… در دلمان خواهد ماند
غزلیست بازهم اسیر دو زبانی/ انگار شاعری از قدیمها به امروز پای گذاشته باشد، نیمی از کلماتش آنروزگاری و نیمی امروزیست، در این شعر، مثل اینکه شاعر دارد با رفیق بغل دستیاش تعریف میکند، دچار تکرار کلمات مشابه در کنار هم است، مثلا به دوستش میگوید: «دارم از درد و غصه دق میکنم» درحالی که درد و غصه یکی هستند، در شعر وقتی دو کلمهی یکساحتی کنار هم قرار گیرند، یکی اضافه است و حشو زائد خوانده میشود؛ در این شعر این مشابهات کنار هم آمدهاند؛
#روشن و صاف / نطق و بیان/ خوب و قشنگ/ خشک و خزان/ درد و بلا
بنابراین همهی کلمات باید یکی شوند، چهسان و از بر و گل عشقم و…. هم در بازنویسی به معادل امروزی تغییر کند؛ فرضن؛
میروی از دل من سمت خیابان خودت
بی تو من منتظر رفتن جان خواهم ماند
البته این فقط بداهه است و برای اندکی به روز شدن زبان و بیان شعر، وگرنه کل این ناله کردنها، دیگر در ادبیات جایی ندارد، چون بهترین بیتها دربارهی فراق، در ادبیات کهن ما ثبت شده و سعدی و حافظ و بیدل و صائب عالیترینها را سرودهاند، اگر قرار بر سرودن باشد، حتمن نیازمند نونویسی و نویناندیشی است. برای نمونه، غزلهای استاد عزیز محمدعلی بهمنی/ سرکار خانم کبری موسوی قهفرخی/ جناب مهدی فرجی/ خانم مریم آذرمانی و جناب حامد ابراهیمپور را ببینید و مطالعه فرمایید تا متوجه تغییر زبان و لحن و بیان شعر معاصر ایران بشوید.
و اما غزل پایانی؛
جناب رهی! به نحوی بیچیز، ملالآور، بدون هیچ دریچهای تازه، بدون حرف جدیدی، تکرار در تکرار نصیب خواننده کردهاید، اینکه قافیهی «الف و را» در غزل اول و آخر و قافیهی «الف و نون» را در غزل میانی کار کردهاید گواه است که دستتان از واژه خالیست، اینکه همهی حرفهای سه شعر شما را در جملهی «یارم رفته و حالم بد است، اگر بود حالم خوش بود» میشود خلاصه کرد یعنی به شدت نیازمند تجربههای تازهاید، برای شروع شاعری خوب است، اما باید زود اوج بگیرید، تنها راهش خواندن و خواندن و خواندن است. خواندن شعر و رمان برای در ذهن قرار گرفتن کلی کلمه و دیدن فیلم «البته فیلمهای خوب هنری، ایرانی و خارجی» برای شکل گرفتن فضاهای نو و مدرن در مخیله، بهترین و سریعترین راه پیشرفت شماست. به امید دیدن و خواندن دوباره شما در پایگاه نقد….
با ارادت و احترام
مجتبا صادقی