عنوان مجموعه اشعار : بهار وعده داده نیامده
شاعر : محبوبه عبدالهی
عنوان شعر اول : شوره زاربهشت پیراهنم
اعجاز دست هایش
گلهای دامنم
بهار وعده داده نیامده
و چشمهایم
دلیل شوره زارهای همیشه
عنوان شعر دوم : پاییزبعد از تو
تمام آذرها
پروانه هایی بودند
که از بند سوم انگشت کوچک من
پرکشیدند
من ماندمو
پاییز رفته وُ
دستان خالیو
یک رد کوچک از
نارنجی غریب
عنوان شعر سوم : ....
شعرهای سپید شما بیانگر این واقعیت است که شما از شعر یک ذهنیت کلاسیک دارید البته منظور از ذهنیت کلاسیک در تعریف شعر همان کلام خیالانگیز است خیالی که زاییدهی کاربرد آرایههای ادبی است درست است که این نگاه متنی ادبی یا به عبارت دیگر روایتی شاعرانه تولید میکند گرچه چنین رفتاری در شعر کلاسیک هم شعر نمیآفریند و تنها متن را موزون و ادیبانه میکند ولی چنین دیدگاهی در شعر کلاسیک متأسفانه کم نیست و روز به روز هم بیشتر رواج پیدا میکند من برای نقد این دو اثر شما ناچار شدم آثار گذشتهی شما را که استادان سایت نقد کرده بودند مطالعه کنم و معلوم شد که در شعر کلاسیک به ویژه غزل با همین دیدگاه تا اندازهای موفق هستید.
در شعر سپید با آن دیدگاه نمیتوان موفق شد باید بدانید که شعر سپید با روایت شاعرانه و متن ادبی خیلی فرق دارد شما در غزل به کمک قافیه و همنشینیش با ردیف به یک مضمون میرسید به عبارت دیگر قافیه و ردیف برای شما مضمونی تداعی میکند که آن را با روایتی موزون بیان میکنید گرچه من چنین روایتی را هم شعر نمیدانم و کشف آن را هنری نمیبینم چون کشف آن کشف روابط بین پدیدههاست و چنین کشفی کشف علمی است البته شاعران موفق در شعر کلاسیک یا قافیهبندی نکردهاند و ابتدا کشفشان در خیال شکل گرفته بعد آن را موزون و مقفی روایت کردهاند یا اگر قافیه بندی هم کردهاند فضای تداعی شده را به خیال برده آن را استعاری روایت کردهاند و به کشفی هنری تبدیل کردهاند که برای چنین آفرینشهایی ماهیت هنری شعر را باید بشناسید.
هنر بعد آفرینش انسان است مثل آفرینش خدا با این تفاوت که خدا از عدم میآفریند ولی انسان هنرمند از هستی و این اتفاق قبل از زبان و گفتار میافتد یعنی شاعر در فضای احساس خود برانگیخته میشود آن گاه در مقابل فضای احساس فضایی مشابه در خیال میآفریند آن گاه به سراغ زبان و گفتار رفته برای ارائهی فضای خیال خود و روایت آن از گفتار و آرایههای ادبی استفاده میکند که میتواند روایت او ساده و بدون آرایه هم باشد اما شعر باشد این فضای خیال شاعر را خواننده میخواند آن را به تأویل برده و به احساس و اندیشهای که دوست دارد و با دیدگاه خودش همخوانی دارد میرسد. همان طور که آفرینشهای خدا هیچ احساس و اندیشهی خاصی با خود ندارند شعر هم نباید اندیشه یا احساس خاصی را فریاد کند این مخاطب است که با نگاه خود آن را تأویل و تفسیر میکند.
به آثار نیما توجه کنید زبانی ساده دارد گاهی یک تشبیه ساده یا یک کنایه در آن دیده میشود ولی ماهیتشان همه شعر است یا به ابیاتی از حافظ که معمولاً فالهای ما در آن است توجه کنید احساس و برداشت خاصی در آنها نیست و این ما هستیم که آن را تأویل و تفسیر کرده به آنچه دوست داریم میرسیم به عبارت دیگر ما با ابیات اندیشهای حافظ فال نمیگیریم بلکه با ابیاتی که شعرند و اندیشهی خاصی همراه ندارند فال میگیریم.
و اما این دو اثر شما که هر دو روایتی که گزارشی است و ادیبانه و شاعرانه چرا که در اولی چند تشبیه: دامن به بهشت و چشم به شورهزار و استعارهی وعده دادن گلهای دامن چیز دیگری در آن نیست حتی از آرایههای هم درست استفاده نمیکنید آرایههای برای ملموس ساختن ناملموسها در روایت هستند ولی شما بر عکس عمل میکند دامن ملموس را به بهشت ناملموس تشبیه میکنید ببینید آرایههای هم مثل گفتار لوازم روایت هستند نه سازندهی شعر در پایان هم ما تنها روایت شما را میشنویم چون گزارش است اجرا نشده است فضایی وجود ندارد که خواننده آن را ببیند چرا که شاعر هم آن را ندیده است. شاعر کوشیده احساسی را گزارش کند که آنقدر در زرورق آرایهها پیچیده شده که گم شده است.
در متن دوم هم با گزارشی پر از کنایههای مبهم روبرو هستیم نه پروانهای دیده میشود و نه حتی انگشت کوچکی نه پاییزی و نه نارنجی اینها همه واژه آمد و مصداقی ندارند و باز هم احساس شاعر در میان واژگان گم شده که اگر هم گم نشده بود و ما به احساس شاعر هم می رسیدیم به احساس شاعر رسیده بودیم که برای ما هیچ جاذبهای نداشت ما دوست داریم از آفرینش شاعر به احساس خود برسیم به تعبیر عینالقضات شعر آیینه است و خواننده خویش را در آن میبیند قاب عکس شاعر نیست.
امیدوارم توانسته باشم دست کم انگیزهای در شما ایجاد کنم تا ماهیت هنری شعر را بشناسید و قبل از آفرینش به سراغ زبان و گفتار نروید و این دو را از لوازم روایت بدانید درست مثل نقاشی که ابتدا فضای خیال خود را میبیند بعد به سراغ بوم و رنگ و قلم مو میرود زبان و گفتار و آرایههای و دفتر بوم و رنگ و قلم موی شما هستند آنها خود نمیتوانند هنر تولید کنند.