عنوان مجموعه اشعار : آرزوی شهاب
شاعر : شهاب مهری
عنوان شعر اول : هنوز...هنوز برقِ نگاهت، چراغِ شب بوهاست؟
وَ شانههای تو کاشانهی پرستوهاست
هنوز چای کنارِ تو قند پهلو است؟
وَ نامِ سرخِ لبت، سرزمینِ کندوهاست؟
هنوز خالِ سیاهی که میکنی پنهان
بهشت گم شدهی بینظیرِ هندوهاست؟
نه... روی موی سیاهِ تو برفِ پیری نیست
که رودخانهی زلفت لبالب از قوهاست!
دوای پیریِ من چیست؟ هیچ چیزی... جز....
هنوز دامنِ تو دشتِ نوش داروهاست؟
عنوان شعر دوم : مرگهمیشه پوچ بوده مشتِ زندگی برای من
به آسمان نرفته، بازگشته هر دعای من
فقط به جرم زندگی هزار بار مردهام
چه بوده، غیرِ زندگی جنایت و خطای من؟!
شبِ عزای من مگر نافِ مرا بریدهاند
که کر شد آسمانِ شب ز فرطِ گریههای من
اگر چه کلِ عمرِ من به حبسِ در تنم گذشت
همیشه مرگ بوده آشنایِ با وفای من
به لطفِ برفِ پیریم، مویِ سیاهروزِ من
سپید بخت آمده به ختم ماجرایِ من
نخواه من برای تو دعا کنم... فقط برو
چون آرزوی مرگ، بوده بهترین دعای من
عنوان شعر سوم : ..
رعایت تناسب بین لغات، در اجرای یک اثر ادبی، آنهم شعر، از بدیهیترین نکات تالیف صحیح است، تناسب هم صرفا ارتباط داشتن لغتها با یکدگر نیست، بل بایسته است که دو نوع نسبت میان واژگان یک شعر برقرار شود، اول و اهم ایجاد رابطهای معنامحور بین کلمات است و دیگری _حتیالامکان_ ایجاد تناسب موسیقایی است که سبب بالا رفتن و اوجگیری آلیترایشن شعر میشود، گویی داریم یک ملودی خوشنواخت را مینویسیم، الیتریشن (Alliteration) که همان واجآرایی فارسیست، در واقع تکرار صدا یا حرف مشابه در ابتدای همه یا بیشتر کلمات در یک جمله است. آسانترین شیوه برای استفاده، تکرار یک حرف در شروع کلمات است، کاربرد آن در شعر برای ایجاد تاثیرات مختلف است خواه برای توصیف عمیق یا ایجاد درام یا توجیه خطرات بیشتر پیرامون و القای وضعیتی خاص باشد، واجآرایی در اعتبار بخشیدن و در نوع اعلای آن، همه این مسائل را باعث میشود. مثل این سطر «پرندهها پری پرپرند پنداری» شباهت آوایی و معنایی سطر کاملن برگوی این نکته است که بهترین وجه تناسب میان لغات برقرار شده است، این نکته همچنین از منظر زیباییشناسی دیداری و شنیداری نیز مورد توافق آحاد منتقدین است، ضمن انکه اثر را خواندنیتر میسازد، شاعر را به دید خالق حرفهای نشان میدهد. البته و صد البته که کار هرکسی هم نیست که هر دو تناسب را به طور کامل مراعات و اجرا کند. با این اوصاف شاکله شعر خوب را میتوان از میان همین تالیفهای حرفهای پیدا کرد و به سمت بهتر نوشتن و از آن مهمتر «موزون» نوشتن پیش رفت، چرا که وقتی از کلمهی موزون برای شعر کلاسیک استفاده میشود، برخی فقط وزن را ملاک میدانند، در حالی که هموزنی و همآوایی در سنت موزوننویسی از مولفههای بسیار قابل ستایش است. بیهوده نیست که در اغلب شعرهای سعدی، حافظ، مولانا و سایر شاعران برجستهی ایران کهن، علاوه بر موزون بودن، ابیات موزیکال نیز هستند، شما به این چند مصرع از سه شاعری که عرض کردم توجه کنید؛
یار شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان/ حافظ
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم/ سعدی
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا/ مولانا
ملاحظه میفرمایید که چقدر همنشینی واژهها در این سطور، حساب و کتاب دارد و بهترین کلمات در بهترین نقطه قرار دارد، که هم سبب زیبایی تصویری و هم لذت شنیداری میشود. با این حرفها قصدمان خوانش دو غزل اخیر جناب «شهاب مهری» نازنین است که چندیست با پایگاه شعر در تعآملاند و بهرهی دوسویهای از این «اونویسی و ماخوانیها» نصیبمان شده است، غزل نخستش اینچنین آغاز شده است؛
هنوز برقِ نگاهت، چراغِ شب بوهاست؟
وَ شانههای تو کاشانهی پرستوهاست
این غزل با شروعی انتزاعی و غیرواقعی «برق نگاهی که چراغ شببوها» باشد با دنیای واقعی در تضاد است، به گمانم اکنون دیگر وقت ارائهی تصویرهای کاملا باورپذیر و غیرانتزاعیست، در سطر دو همان اتفاقی که هموزنی و همآوایی را با هم پیش میبرد، به وقوع پیوسته، موسیقی مصراع شانه و کاشانه عالیست، اما دقیقا وجه غیرقابل پذیرش بودن متن برجاست، ما در دنیایی زیست میکنیم که شعر یک مرهم بر درهای فراوانمان میتواند باشد، به شرط آنکه با مردم زمانه همکلام بشوید دیگر چنین متونی را در غزل پارسی نمیبینید، چراکه زمانهیِ واقعی نوشتن با ارائه تصاویر مدل این روزگار است، تفاوت زبانی بیت یک و دو را نگاه کنید، اولی برای مخاطب امروز ناباورانه است و دومی کاملا قابل لمس، وقتی در ترکیب هم قرار میگیرد قابل ستایش میشود، یعنی قند پهلو و شیرینیاش را با کندوها همسازگار کرده و برای خواننده پذیرشش آسان است. بیت سوم هم باورپذیری دارد، و بیت قوها با اینکه ترکیب موی سفید را هم پشتوانه دارد، حد وسط است، یعنی هم پذیرفتنیست و هم نه.
در بیت آخر تالیف مصرع اول ایراد دارد، چون با «جز» تمام میشود و سطر بعدی جوابش نیست، «هنوز» آن کلمهی نامناسب است، که رابطه بین دو سطر را سد کرده، اگر به جای هنوز «تریج» بیاید که با دامن هماهنگ است، مشکل برطرف میشود «تریج دامن» به معنای پایین دامن است، تریج قبا را لابد شنیدهاید….
غزل دوم)
همیشه پوچ بوده مشتِ زندگی برای من
به آسمان نرفته، بازگشته هر دعای من
وزن بینظیریست، آهنگی گوشنواز دارد و لذتبخش میشود کلمات را در آن چید، فقط گاهی مثل بیت سوم در تنگای چینش تالیف زیبا درنمیآید.
به گمانم اینکه برخی اوزان بیشتر و برخی اندک مورد استفاده سرایندگان قرار میگید، دلایل فنی زیادی دارد، مثلا در بحر مضارع که بیشتر غزل پارسی در آن نوشته شده، راحتی چیدمان، قدرت همنواسازی کلمات، تنوع اختیارات، ایجاد تصاویر عالی در ابیات به خاطر سهولت انتخاب لغت و…. چندی مزیت دیگر موجب شده است شاعران از این وزن استقبال بیشتری داشته باشند. نیز نبودن این مزیتها، باعث رجوع به وزنهای کمکاربرد میشود. در این وزن، همهی نکاتی که عرض شد، به سختیِ سرودن میانجامد، شاعر نباید خود را محدود سازد و این اوزان باعث محدودیت است. تالیف نارسای بیتهای پایانی، خود گویای تنگنای وزنی است، این ردیف و قافیهی پراستفاده هم از دیگر معایب کار است، چرا که به هر حال اجازهی نوآوری نداده است، بیتهای این غزل با عرض تاسف جز در بیت «برف پیری» سست و بدون لطف سروده شدهاند.
امیدوارم شهاب عزیز، با پرهیز از کلیشهای نوشتن، به آفرینش نو و ایجاد و سرایش کارهای خاطرهساز مشغول شوند و در سرودههای سپس، کارهای خوبی از ایشان بخوانیم.
با ارادت و احترام
مجتبا صادقی