عنوان مجموعه اشعار : خلوت رود
شاعر : زیبا جنیدی
عنوان شعر اول : شهیدپرزدی تا آسمان شاید زمین جای تونیست
مرغ عشق آسمانی!عشق همپای تونیست
عطرگفتارت به عمق سینه ها جامانده است
هیچ عطری خوشتراززلف سمن سای تونیست
با کبوترهای همرازت به دامان غروب
چشم می بیند ولی با اشک ،پیدایِ تونیست
دربیابان بین درّه ردّپایی مانده است
بغض می نالد چرااین چشم،بینای تونیست؟
بند بند ِپیکر بی جان زبان دارد ولی
رسته ای ازهردوعالم واژه معنایِ تونیست
نورپاکِ آسمانی وزمین پرنورشد
چشم های عشق می نالد که لیلای ِ تونیست
عنوان شعر دوم : پاییزروان شو در زمانه ، ای جویبار جاری
عطری بزن به سبزه ای رونق بهاری
جانم شکوفه باران ، گشته از این ترانه
باید بخوانی آن را ، با چشم بیقراری
بغض گلوی تو عشق ، شاید جوانه دارد
آیا روان نخواهی ، این مانده رهگذاری؟
من خسته از سکوتم ، فریاد را بخوانم
ای کوچه باغ پاییز ، با من چه کار داری؟!
عنوان شعر سوم : پروازچه آسان تا خدا بال وپری زد
دلم را آتش وعودعنبری زد
کشید ازدامنِ حرف وغزلها
خداحافظ ولی چشمِ تری زد
نمی دانم چه می خواهد خدایا
ولی اخگر به چشمِ دلبری زد
نمی دانم مرا خواهد بسوزد
ولی دانم که دل با نشتری زد
خداحافظ غزل چشمِ گهربار
نمی دانم ولی آخر سری زد؟!
در این سه غزل چندین ویژگی مشترک است که برخی قوت و برخی ضعف شعر هستند. از قوتهای سه غزل حس و حال طبیعی و موثر شاعر است که هر غزل را پایهگذاری کرده و تا پایان پیش برده است. در واقع شاعر هریک از این سه شعر را بر پایۀ عاطفه و حس شخصی و قوی خود سروده است بنابراین در این شعرها ردی از تصنع خودنمایی ندارد. این سه شعر همچنین از سلامت موسیقی هم در وزن هم قافیه و ردیف برخوردار است. یک نکته قابل توجه این است که عموما هر شعر فارغ از نامی که برایش انتخاب میشود، خود باید گویای موضوع و ذهنیات شاعر باشد در این سه شعر تقریبا به این نکته توجه شده است اما برخی ابیات با موضوع یا ابیات دیگر پیوستگی معنایی ندارند مثلا بیت پایانی شعر اول که در آن سخن از لیلاست: چشمهای عشق مینالد که لیلای تو نیست. این سه شعر همچنین در شروع، مطلعهای خوبی دارند و این طور نشان میدهند که با شعری بدون سستی یا کاستی مواجهایم اما در ابیات دیگر آن قوت آغازین ادامه نمییابد و شعر رفتهرفته به لغزشهایی میرسد. آنچه در هر سه شعر قابل تأمل و نیازمند توجه بیشتر است، زبان شعر است که از سویی با ساخت ابیات نیز مرتبط است. این موارد در شعر دوم و سوم بیشتر دیده میشوند و به برخی از آنها اشاره میشود:
پیش از هر چیز یک نکته در موسیقی شعر دوم، هجای آغازین مطلع است که برخلاف تمام ابیات، هجای کوتاه است و خوب است با یک کلمۀ دیگر مثلا «راهی» این لغزش رفع شود: راهی شو در زمانه... در دومین بیت شاعر با آوردن صفت اشارۀ «این» برای «ترانه»، به آن ویژگی بخشیده است اما روشن نیست دقیقا مقصود از این، کدام است. در واقع گاهی برخی شاعران از صفتهای اشاره استفاده میکنند تا فقط وزن شعر را تأمین کرده باشند چرا که مقصودشان اشاره به وضعیت خاصی نیست. در بیتی دیگر شاهد پراکندگی اجزای بیت هستیم که البته این مورد در بیتهای دیگری هم نشانههایی دارد:
بغض گلوی تو عشق، شاید جوانه دارد
آیا روان نخواهی، این مانده رهگذاری؟
در ابیاتی مانند این، شاعر هم به پیوستگی معنای اجزا کماعتناست هم در ساخت جملات، گاهی به مسامحه میگذرد: آیا روان نخواهی این مانده رهگذاری!
بیت پایانی این غزل هم چنین وضعیتی دارد: من خسته از سکوتم، فریاد را بخوانم
در شعر سوم هم این بیت را ببینیم:
کشید از دامنِ حرف و غزلها
خداحافظ ولی چشمِ تری زد
کشید از دامن... احتمالا به جای دامن کشید از حرف و غزلها آمده که به ضرورت وزن برخی ارکان جمله جابهجا و در نتیجه جمله از وضعیت سلامت خارج شده است. همچنین است مصرع بعدی که مسامحه در ساخت آن کاملا نمایان است: خداحافظ ولی چشم تری زد!
این مصرعها هم همین حال را دارند: ولی دانم که دل با نشتری زد/ خداحافظ غزل چشمِ گهربار/ نمیدانم ولی آخر سری زد؟!
در شعر اول با توجه به حضور یک ترکیب، به یک نکته اشاره میشود و آن انتخابهای بهروز و تازهتر کلمات و ساخت ترکیبهای جدیدتر است: «زلف سمنسا» نشانهای است که از میل شاعر به ترکیبسازیهای کلیشهای حکایت دارد. در حالی که برای شاعر امروز، ساخت ترکیبهای نو، از ذهنی خلاق و نوجو برمیخیزد و چنین توقعی از شعر امروز، انتظاری به جاست.
با توجه به بیت بندبند پیکر بیجان ... و بیت مطلع همین شعر، در ذوق و توانمندی این شاعر ارجمند تردیدی نیست:
پرزدی تا آسمان شاید زمین جای تو نیست
مرغ عشق آسمانی! عشق همپای تو نیست
اما ایشان در ابیات پس از مطلع اغلب به مسامحه و شتاب از هر بیت میگذرند بنابراین شعر دچار لغزشهایی میشود که با اندکی دقت و حوصله قابل رفع و اصلاحاند.
برای این شاعر ارجمند آرزوی موفقیتهای بیشتر دارم.