عنوان مجموعه اشعار : ترانه ای برای تو
شاعر : حسین جوادزاده
عنوان شعر اول : تبعیضبا اینکه میدونم ته قلبت
حسی شبیه حس رفتن هست
با اینکه میدونم که توو دنیات
خیلی زیاد ادم مث من هست
بین من و این ادمایی که
اطرافتن تبعیض قائل شو
یک عمر دریایی شدم واست
یک لحظه عاشق باش وساحل شو
من فرق دارم با کسایی که
از عاشقی چیزی نمی فهمن
من دوستت دارم نگو دیگه
مردا همه مغرور و بی رحمن
(هر روز من از جنس تکراره
تکرار شیرینی پر از یادت
سخته بفهمی اونکه دنیاته
اندازه دنیا نمی خوادت
هر کی منو می بینه میفهمه
دلتنگم و... یک ادم دیگم
بعداز تو هرشب، رو به ایینه
درد دلامو با خودم میگم)
وقتی دلت از زندگی سیره
هرثانیه ت سرد و نفس گیره
احساس خوبی نیست وقتیکه
واسه بدست اوردنش دیره
یک اشتباهه اینکه با دوری
دل ها به هم نزدیک تر میشه
عشقی که دنیامون پر می کرد
هر لحظه داره بی اثر میشه
میمونم و... دل میکنی ، میری
این خونه واسم مثل زندونه
وقتیکه تصمیم تو موندن نیس
حرفی واسه گفتن نمی مونه
(هر روز من از جنس تکراره
تکرار شیرینی پر از یادت
سخته بفهمی اونکه دنیاته
اندازه دنیا نمی خوادت
هر کی منو می بینه میفهمه
دلتنگم و... یک ادم دیگم
بعداز تو هرشب، رو به ایینه
درد دلامو با خودم میگم)
#حسین_جوادزاده
عنوان شعر دوم : زخم عمیقیه نفر کم شده از دنیام که
با خودش برده همه حواسمو
کسیکه با بودنش شیرین کرد
خاطرات تلخِ بی اساسمو
تُو زمستون نبودنش هنوز
که هنوزه دل من می لرزه
یه نفس،هم نفسش شدن برام
به تموم زندگیم می ارزه
هنوزم عبور این خاطره ها
واسه من مثل غمت شیرینه
نمیدونم چرا بعد رفتنت
دل من با همه سرسنگینه
تو بهار عمرمی پس برگرد
منو همسفره ی پاییز نکن
توکه میدونی،که طاقتم کمه
منو با گریه گلاویز نکن
گاهی وقتا که دلم دلتنگه
تب تنهایی میاد دور و برم
عزیزم نزار خیالاتی شم
آسمون خراب بشه روی سرم
توکه نیستی همه ی دلخوشیام
مثل یک زخم عمیقه ، تُو دلم
بخدا کسی نیومده به جات
حتی واسه یک دقیقه ،تُو دلم
#حسین_جوادزاده
عنوان شعر سوم : جذابیتکسی مثل تو رو دارم، که واسم وقت میذاری
منو محو خودت کردی، چقد جذابیت داری
تو هستی تاکه این دنیا،پر از عشق و قشنگی شه
که روزام با یه لبخندت، مث چشمات رنگی شه
بهت وابستگی دارم، به این احساس خوش بینم
تموم دلخوشی هامو، من از چشم تو می بینم
شدی عشقی زمینی که، به دنیام آسمون دادی
پر پروازتو وا کن ، برای لمس آزادی
کنارت ارزو کردم، کنارم باشی تا وقتی
که سهم ما ازین دنیا ، نباشه ، غیر خوشبختی
خیالت جمع تا باشی ، نفس هام روی تکراره
کسی رو داری توو دنیا ، همیشه دوستت داره
بهت وابستگی دارم، به این احساس خوش بینم
تموم دلخوشی هامو، من از چشم تو می بینم
شدی عشقی زمینی که، به دنیام اسمون دادی
پر پروازتو وا کن ، برای لمس آزادی
#حسین_جوادزاده
طبق معمول، پیش از آن که نوشتن نظراتم را آغاز کنم، علاوه بر آثار موضوع این نوبت، آثار قبلی سرایندهی گرامی، آقای حسین جوادزاده را نیز مرور کردم؛ سرایندهای که هم به لحاظ سن و هم از نظر سابقهی سرودن، در وضعیتی قرار دارند که میتوان از ایشان انتظارات جدی داشت. در این مرور، متوجه شدم که دوست گرامی ما تجربههای متنوعی در فضاها و گونههای مختلف سرایشی دارند و آثاری که پیش از این فرستادهاند نیز نشان از تجربهورزی قابل قبول ایشان در این بسترهای مختلف دارد؛ تجربهورزیای که اصلا بد نیست اما نباید باعث شود که سرایندهی گرامی، بدون تمرکز بر هدف یا اهداف مشخص، به دام تفنن بیفتد. قاعدتا هر کدام از ما فرصت و نیروی ذهنی مشخصی داریم و نمیتوانیم از خودمان انتظار داشته باشیم که همزمان در رشتهها و زمینههای مختلف، به شکل تخصصی ورود کنیم و نتیجه بگیریم؛ پس بهتر است حتی اگر دوست داریم در بیش از یک زمینه فعالیت کنیم، نخست در یکی از زمینهها به قدر کافی پیش برویم و آن هدف را تثبیت کنیم و بعد ـ اگر مجالی بود ـ به سایر زمینهها بپردازیم. به طور مشخص، با توجه به این که دوست گرامیمان در سه نوبت اخیر، آثاری در فضاهای طنز، رسمی و ترانه برای ما فرستادهاند، نمیدانم علاقهی ایشان به کدام زمینه بیشتر است ولی در مرور این سه نوبت، به این نتیجه رسیدم که در هر سه زمینه، مستعد هستند؛ با این حال، در هیچکدام از این زمینهها تجربهورزی تخصصی و حرفهای نداشتهاند؛ درست مثل دانشآموزی که یک دورهی تحصیلی را با موفقیت پشت سر گذاشته، در چند درس، خوب نشان داده ولی هنوز رشتهی مشخصی را انتخاب نکرده است. پس اولین توصیهام به جناب جوادزاده عزیز، میتواند این باشد که یکی از این زمینهها را که بیشتر به آن علاقه دارند، با تمرکز بیشتری دنبال کنند. خیلی صریح و مشخص که بخواهم بگویم، استدلالم این خواهد بود که عالیبودن یا خوببودن در یک زمینه، خیلی بهتر از متوسطبودن در چند زمینه است. به نظرم این مقدمهی نسبتا طولانی لازم بود تا دوست گرامی ما منظری دربارهی فضای پشت سر و چشمانداز پیش رویشان داشته باشند و بدانند بهتر است به چه شکلی مسیرشان را ادامه بدهند.
اما بعد... در سه ترانهی پیش رو، یک واقعیت مهم و خوشحالکننده وجود دارد که ترجیح میدهم در همین آغاز صحبتم به آن اشاره کنم؛ آن هم این که آقای حسین جوادزاده، کلیات ترانه را بلد است؛ فقط باید بتواند زبان و لحن خاص خودش را بیابد تا درستترین و بیشترین تاثیر را در متنش رقم بزند و جذابیت آن را به نهایت ممکن برساند. توصیهای که همیشه به دوستان ترانهسرا دارم، این است که برای کسی که میخواهد به زبان گفتاری بنویسد، هیچ مطالعهای بهتر از دقتکردن به صدای مردم در گفتوگوهای روزمره نیست. چنین مطالعهای پس از یک آنالیز درست و دقیق، میتواند ما را به طبیعیترین و باورپذیرترین دستاوردهای ممکن برساند؛ خصوصا اگر با توجه به ساحات زبانی متناظر با طبقات اجتماعی گوناگون، صورت پذیرفته باشد.
نکتهی بسیار مهم دیگری که با موضوع قبلی نیز چندان بیربط نیست، این است که ترانه هم مثل همهی متنهای هنری دیگر، وقتی بیشترین تاثیر و جذابیت را خواهد داشت که تازهترین ایدهها و ارائهها را در خود داشته باشد. هم ماجرایی که در ترانه از آن صحبت میشود و هم شخصیتهایی که در آن حضور دارند (حتی اگر فقط یک نفر) باید تشخص و تمایز داشته باشند؛ وگرنه حاصل کار ما چیزی جز افزودهشدن یک ترانهی معمولی دیگر به خیل ترانههای معمولی نخواهد بود. مشکل اصلی ترانه در روزگار ما این است که در بیش از نودوپنج درصد موارد، یک مولف عمومی دارد و آن هم کسی جز مخاطب عامی نیست؛ یعنی چه؟ یعنی این که بیشتر کسانی که به کلام ترانه میپردازند، به تأسی از بازار، همان چیزهایی را مینویسند که مخاطبی با حداقل تواناییهای تخاطبی میپسندد. و البته هنرمندان اندکی هم هستند که در عین سختی، برای خودشان و مخاطبشان ارزش قائل میشوند و از یاد نمیبرند که وظیفهشان آفریدن تازگیست. و شکی نیست که آنچه در حافظهی روزگاران میماند، همین تازگیهاست.
انتخاب عنوان «تبعیض» برای اولین اثر، نشان میدهد که خود سراینده هم خوب میداند که کجای اثرش، تازهتر است و میتواند تاثیر بیشتری داشته باشد. مهمترین توصیهای هم که میتوان داشت، این است که از سطرها و بیتها و بندها به راحتی نگذریم و متوجه باشیم که حتی هر هجا، میتواند یک فرصت برای تاثیر بیشتر باشد. در کل دو بند اول، سلامت نسبی برقرار هست اما نه ایده، تازه است و نه اجرا (جز بیت تبعیض که با وارونهکردن یک ارزش همیشگی، میخواهد از یک رفتار ظاهرا بد، به یک نتیجهی خوب برسد). در بیت «سخته بفهمی اون که دنیاته / اندازهی دنیا نمیخوادت» معنای مد نظر سراینده، به خوبی از کار درنیامده است؛ چراکه «دنیا» به قدری که در مصراع نخست طبیعی و کاراست، در مصراع دوم، نیست و البته که بخشی از این کاستی هم به «اندازه» مربوط است؛ همان طور که «وقتی که» بعد از «احساس خوبی نیست» عملکردی درست و دلخواه و طبیعی ندارد. یا مثلا در سطر «هر لحظه داره بیاثر میشه» حتما باید از صفت برتر استفاده میشد (بیاثرتر)؛ چون حرف از قیاس لحظات است.
در بند نخست «زخم عمیق» جای پای قافیهی «بی اساس» محکم نیست. ترکیب «همسفرهی پاییز» به اندازهی سایر تعبیرات و ترکیبات، تاثیرگذار نیست؛ چراکه مابازای محکمی ندارد. از سوی دیگر، برخی ترکیبها هم در فضای کلی سروده، تنها ماندهاند؛ مانند «تب تنهایی» که در کلیت بند، در پیوندی مشخص، تنیده نشده است. اما مسألهی مهم این ترانه، این است که اتفاق خاصی ندارد؛ همهچیز کلی و عمومیست؛ با این که باز هم خیلی از سطرها و بیتها حاکی از خوشقریحگی و تسلط سراینده است.
سرودهی سوم هم با این که در وزنی متفاوت سروده شده، به همان آسیبهایی که دربارهی دو سرودهی دیگر گفته شد مبتلاست؛ هم تصاویر و عواطف و تعابیر، کلیاند و هم در برخی سطرها دقت کافی در پرداخت، دیده نمیشود. نتیجهی کلینویسی هم این است که نه از رخدادها و نه از شخصیتهای ترانه، چیزی در ذهن مخاطب نمینشیند و به همین دلیل، به تالیف و تاثیر، منجر نمیشود.
البته شاید خیلی از آهنگسازان، خوانندگان و حتی شنوندگان، چنین سرودههایی را بپسندند ولی بدون شک، نمیتوانند هیچ تشخصی در آن بیابند. امیدوارم دوست گرامی جناب جوادزاده که باز هم تاکید میکنم بخش قابل توجهی از مسیر را طی کردهاند، با تمرکز بیشتر بر ترانه، آثاری بیافرینند که به خود فردیشان نزدیکتر باشد.