عنوان مجموعه اشعار : مرگ شعر
عنوان شعر اول : آیلان
تردیدها دیوانه ام کردند
پا در گِل ایمان و اِنکارم
هر روز عاشق می شوم اما
هر روز باز از عشق بیزارم
مانند ساحل می کِشد من را
مَدِّ بلند آرزوهایم
هر صبح می بینم ولی انگار
مجذوری از غمهای دنیایم
دیروز در باغ قشنگ من
باران خون بارید و جاری شد
مشتی تبر رویید و صدها سر
باغ گلم باغ اَناری شد!
صیادهای کوچک کوچه
پرواز را در بال من بستند
تیر و کمانها روزگاری هست
در دست کودک های بن بستند!
فصلِ زمستانِ نفسهایم
زندانی شهر قفس هایم
می خواهم از این شهر بگریزم
جز آسمان چیزی نمی خواهم
آیلان که حالا کودک دریاست
قلب خبرها، شعر عاشق هاست.
دیشب رها در وحشت شب بود
این قصه ی تلخ زمان ماست...**
قربانی تَ داکِی تَ، باوِی تَ
آیلان راکَو قربانِی چاوی تَ
ایشَو داهای کابوس نابینِی تُ
گرگان داهای نِن اُورتِی خاوِی تَ***
..از قصه ی ناز پری خندید
آرامتر از هر شبش خوابید
گهواره ی امواج تابش داد
مهتاب هم بر خواب او تابید
شاید نمی دانی ولی ای دوست
اینجا هزاران کودک مرده ست
در خاکهای بی نشان دفنند
یک دانه را دریا فقط برده ست!****
آیلان نگاهم کن مَدِی دیگر
از موجهای مرده لبریزم
در ساحل دستان سرد تو
هر شب کنارت اشک می ریزم
******************************************
تقدیم به کودک دریا؛ آیلان، مهاجران سوری و سی هزار آیلان کشته شده در جنگ سوریه.
* صیادهای کوچک کوچه و کودکهای بن بست تعابیریه برای آدمکشهای جوونی که تازه پشت لبشون سبز شده؛ بچه هایی که تا دیروز تو مدرسه و پشت یک میز کنار هم می نشستند و حالا به راحتی سر همکلاسی های دیروزشون را می بُرند.
**قصه ی تلخ زمان ما گوشهاییه که هیچوقت صدای آی آدمهای انسانهای در حال غرق شدن را نمی شویم اما اشک های دم مشکمون را تو شبکه های اجتماعی براشون به لایک میگذاریم.
* **معنای شعر کردی: پدر و مادرت به قربونت برن، آروم بخواب قربون چشمهات؛ امشب دیگه کابوس نمی بینی و گرگها به خوابت نمیان.
**** طبق آمارها حداقل ۳۰۰۰۰کودک در جنگ سوریه کشته شده اند.
عنوان شعر دوم : ایراندخت
در اقیانوس آبی آرام چشمانت
کشتی های تحریم دلم
بی اجازه ی لنگر انداختنی، تاب می خورند
لبان سرخت مزه ی انارهای قلب شکافته ی لورکا را دارد
انبوه گیسوانت گمم می کند در عطرهای وهم انگیز جنگل های دیلمان
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم!
ردی از طغرای ناخن هایت بر تمامی نامه های عشق بازی تنم پیداست
سرو چمان قدت بیت الغزل شاعران شیفته است
...تو مثل شترمرغی که هیچ جایت دور ریختنی نیست!
...
کابوس دیده ام در بسته های تزیینی for export قاطی شیرین های دیگر به شهر خسروان خیالی می روی
ایراندخت
آنوقت وطنم چه خواهد داشت بی تو؟
بی جنگل دیلمان
بی انار اورامان
بی دریای آبی نا آرام جنوب
بی تابستان یزد
بی سایه ی سرو چمان شیراز
بی طغرای عشق بر نامه ی وطن؟
وطن بنفشه ایست که در هیچ گلدان اجاره ای و در زیر هیچ آسمان اجاره ای نخواهد رویید.
ایرانم! هیچ گفته ای که در پاییز بی برگی
به کدامین تاریخ و جغرافیا مرجوع می شوی؟
این بهارِ بدون تو
شاعرانی که عادت کرده اند به کمان ابرو و تیر غمزه
عاشق دختران بی روح و بی ابروی چینی نخواهند شد.
رستم هیچوقت با افراسیاب سر یک میز ننشست
مباد نسل فرزندانمان چیرانی شود!
عنوان شعر سوم : شاید هنوز یک نفر انسان نیامده!
حال و هوای مصر دلم نو نوار نیست
یعقوب مرده - یوسف کنعان نیامده
هرگز حدیث غنچه ی گل وا نمی شود
تا بلبلی میان گلستان نیامده
بعد از تبار مشرقی چشم های تو
دیگر کسی زسمت خراسان نیامده
من بی تو در روایت داروین مرددم
:شاید هنوز یک نفر انسان نیامده !..
نقد این شعر از : ساجده جبارپور ماسوله
اشعار جناب اصغرزاده گرامی را خواندم. اشعار از قالب مختلفاند و البته با فراز و فرودهای خاص خود که هر یک باید به صورت جداگانه بررسی شود. شاید اولین نکته نامعلوم بودن تکلیف شاعر با خود است. گویی که هنوز نمیداند کدام را دوستتر دارد و با چه ابزاری راحتتر است. هرچند شاعر نباید خود را محدود کند اما من فکر میکنم شعر سپید بهترین ابزار برای این شاعر باشد.
ایشان 36 سالهاند و مرقوم کردهاند که بیش از 5 سال سابقه شعری دارند پس ناخواسته انتظار مخاطب را بالا میبرند. پیش از هرچیز لازم میدانم نکتهای را راجع به پاورقی شعر عرض کنم و سپس سراغ شعر بروم. شعر آیهی شاعر است. شاعر هرآنچه میخواهد بگوید به وسیله شعر خود به مخاطب مفهوم را میرساند مگر اینکه نیاز به تفسیر باشد. از نطر من برای این شعر غیر از بخشی که به کردی نوشته شده. نیاز به معنی دارد توضیح دیگری لازم نیست چرا که شاعر خواه ناخواه با توضیح شعر خود این نکته که شعر خود گویای همه چیز نیست را اعتراف میکند.
در مورد چارپاره ابتدایی ابتدا بر خود لازم میدانم بابت بخش کردی شعر تشکر کنم. نمیدانم در دیگر نقدها آیا گفتهام یا خیر اما باری در کلاس دکتر شفیعی کدکنی ایشان میگفتند وظیفه شاعر امروزی شاید این باشد که کلمهای را از زبان محلی خود به فارسی اضافه کند و بر گستردگی زبان بیفزاید. شاید یکی از راههای ادای این وظیفه همین تلفیق شعرهای محلی با اشعار فارسی باشد.
اما به طور کلی چارپاره جناب اصغرزاده یک عیب بزرگ دارد و آن چیزی نیست جز غلط قافیه. وقتی قبول میکنیم شعر در قالب سنتی بنویسیم باید با تمام ملزومات و ریز نکتههای این قالب آشنا باشیم. البته که در ابتدای راه هیچکس با تمام قوانین آشنا نیست اما همانطور که در ابتدای صحبتها نوشتم انتظار از شما بالاتر است. قافیه چفت و بند هر دو بیت است. در چارپاره به خودی خود نقش قافیه کمرنگست حال اگر همان دو قافیه نیز آنچنان که باید گیرا نباشد مخاطب کمحوصله بیتعارف شعر را کنار میگذارد. قوافی قفسهایم و نمیخواهم به کلی اشتباه بوده و قوافی «عاشقهاست و زمان ماست» و «دنیایم و آرزوهایم» سست است.
در بند چهارم پرواز باید بر بال و یا در بال بسته شود. همچنین بد نیست اشاره کنم بند سوم یکی از زیباترین بندهاست.
شعر دوم تفکر شاعر را به خوبی نشان میدهد. تصاویر به صورت ممتد پشت هم میآیند و دنیای شاعر را توصیف میکنند. اما به نظرم تصاویری مثل تشبیه وطن به شترمرغ از جمله تشبیههای نه چندان مناسب شعر است. این در حالیست که شاعر در دیگر بندها توانمندی خود را به نمایش گذاشته است.
شعر سپید گویی دست شاعر باز میگذارد به همین دلیل راحتتر با مخاطب ارتباط میگیرد. در این مقال تمام نکات نقد نمیگنجد اما به زودی آثار بیشتری از ایشان خواهم خواند. من در نهایت برای ایشان آرزوی بهترینها را دارم و امیدوارم باز هم از ایشان بخوانم.