عنوان مجموعه اشعار : اولین سپید
عنوان شعر اول : مرگ
بوی جنگل از خود بیخودم کرده بود
و صدای خندهای مرا به خود آورد
خندههای شیطانی ارّهای را دیدم
که زندگیام را میجوید
و مرگ را قی میکرد
و من نمیدانستم
این بوی گندیده
از مرگ است یا زندگی؟
شاید
مشکل از آنجا شروع شد
که از کودکی یادمان دادند
قلبمان را با مشتمان بسنجیم!
مشت ها زبان محبت نمیدانند
من مشتم را باز کرده ام
نه برای گدایی!
آمدهام که دست بدهم
من از میان مرگ و زندگی
با مرگ به توافق رسیدم!
عنوان شعر دوم : .
.
عنوان شعر سوم : .
.
نقد این شعر از : لیلا کردبچه
شعر سپیدی با مضمون مرگ و زندگی و در تقابل قرار گرفتنِ آن دو پیش رویمان است که به اذعان شاعر بر ابتدای اثر، نخستین شعر سپید ارائۀشدۀ ایشان است.
با نگاهی اجمالی به کارهای پیشتر نقدشده از ایشان که اغلب کارهای درخوری بودند، به این نتیجه رسیدهام که آقای سیداکبری چه در شعر سنتی و چه در شعر سپید، رو به پیشرفت و ترقی و تعالی هستند، و شاید شهامتِ رها کردنِ دامان وزن و قافیه، یکی از نشانههای همان قدم گذاشتن و قدم برداشتن در مسیر پیشرفت باشد. از این حیث باید به شاعر تبریک میگفت، امّا اینکه شاعر در کدام عرصه (موزون یا بیوزن) توفیق بیشتری دارد، مسألهای است که به این زودی و به این راحتی نمیتوان دربارۀ آن قضاوت کرد و باید مدتزمانِ بیشتری از طبعآزماییِ او در هر عرصه بگذرد.
امّا دربارۀ این شعر:
شاعرانی که پس از مدتی طبعآزمایی در قالبهای سنتی شعر، و پس از مدتها تن دادن به محدودیتهای موسیقایی اعم از وزن و قافیه در سرایش، وارد فضای شعر بیوزن میشوند، همچون اسیری که بهیکباره زنجیرهای آهنین و سنگین از دست و پایش باز میشود و بهیکباره، امکان و قدرتِ تحرکهایی بیشتر و فراتر از قبل مییابد، و ممکن است تا مدتی بهدلیل هیجاناتِ ناشی از آن آزادیِ یکباره، حتی حرکات غیرارادی، غیرعادی و اضافی داشته باشد، همانطور؛ یکدفعه زنجیرِ وزن و قافیه از دست و پای کلماتشان باز شده، و فکر میکنند باید لزوماً از این فضای تازه بازشده استفاده کنند و حرفهای بیشتری بزنند، و شاید مدتی زمان لازم باشد تا شاعران دریابند که در آن فضای تازه بازشده، باید حرفهای «بهتر»ی بزند، و نه صرفاً حرفهای «بیشتر»ی. به همین دلیل است که شعرِ تازه رستگان از قید وزن و قافیه، اغلب با اطناب و توضیحات بیش از حد مواجه است و در مرحلۀ بعدی که شاعر به خودش میآید و از آن اطناب و زیادهگویی میکاهد، معمولاً در دامِ تصویرسازیِ افراطی میافتد، که البته اگر بتواند در خوانشها و ویرایشهای بعدیِ شعر خود، چشم بر برخی تصاویر ببندد و بهاصلاح شعرش را دچار ریزش تصاویر کند و تصاویر ضعیفتر یا غیرضروری را فدای تصویرهای مهمتر، زیباتر و بکرتر کند، البته شیوهای بفرجامتر است. و بهنظر میرسد شعر آقای سیداکبری هنوز در همان مرحلۀ اول است؛ یعنی همان مرحلهای که شاعر به پرگویی روی میآورد و تعداد جملات کوتاه و بلند، تعداد فعلها، تعداد «که»های توضیحی و قیدها و صفات در شعر رو به فزونی میگذارد.
شاعر در فاصلهگیریِ ابتدایی از وزن عروضی، کلاً از موسیقی و ترنم آوایی نیز فاصله گرفته است، و حال آنکه یکی از رموز توفیق شاعران سپیدسرا، رعایتِ جانب موسیقیِ غیرعروضی، و رساندنِ شعر به ترنم آوایی و موسیقیِ درونی است.
غافل ماندن آقای سیداکبری از این جنبه، سطرهایش را بسیار به منطق نثر نزدیک کرده است و با وجود شاعرانگی در تصویرسازیها، حاکمیّت منطق نثر (بهویژه از منظر آوایی) بر شعر، این اثر را به متن ادبی و شاعرانه نزدیکتر کرده است تا شعر.