عنوان مجموعه اشعار : رباعی ها
شاعر : زهره داوودی
عنوان شعر اول : پروانهیک حلقه به دور من دیوانه بساز
با وسعت بازوان خود خانه بساز
وقتی که فقط با تو پریدن زیباست
یک پیله به ابعاد دو پروانه بساز
عنوان شعر دوم : ماسکاز من ، قدغن! کسی تو را نشناسد
تا جز خود من کسی تو را نشناسد
ای عشق عزیز! یا قرنطینه بمان
یا ماسک بزن ، کسی تو را نشناسد
عنوان شعر سوم : هو هودر روسری ات معرکه ی موج به پاست
با موی تو مست میشوم بی کم و کاست
بادی که گذشت بین مویت میگفت:
هو..هو..هو..هو..هوش من امروز کجاست؟
در مرور ده نوبت اخیر نقدهایی که بر آثار همراه گرامی پایگاه محترم نقد شعر، سرکار خانم زهره داوودی نوشته شده است بدون هیچ تعارف و تردیدی به این نتیجه رسیدم که پیشرفت ایشان، قابل توجه و حتی در برخی موارد، شگفتانگیز بوده است؛ پیشرفتی که بنا به اطلاعات مندرج در قاب «مشخصات شاعر»، در حدود یک سال تجربهورزی رخ داده اما اگر هر مخاطب آگاهی، از این موضوع خبر نداشته باشد، حتی ممکن است برآوردی دو سه برابری از سابقهی سراینده به ذهنش برسد. البته شکی نیست که چنین دستاوردی نمیتواند بیدلیل، حاصل شده و صرفا نتیجهی استعداد شگرف باشد و قطعا مطالعات قبلی (حتی موردی و تفننی) و نیز علاقهی بسیار، در این توفیق نسبی، اثر داشته و دارد.
اگر بخواهم با توجه به همین پیشینهی نهچندان زیاد، به روشنترین و امیدوارکنندهترین ویژگی سرودههای سرکار خانم داوودی اشاره کنم، باید سراغ نحوهی کاربرد زبان در بستر موسیقی بیرونی و کناری بروم؛ چراکه ایشان، چه در رباعی و چه در غزل، نشان دادهاند این توانایی را دارند که در مواجهه با موسیقی الزامی این پیکرههای شعری، دچار تکلف و تحمیل نشوند و حتیالمقدور، جملات سروده را به شکلی درست و طبیعی سامان بدهند؛ اگرچه در برخی سطرها هم دچار کاستیها یا لغزشهایی شدهاند. پس قبل از رسیدن به جزئیات بررسی سه رباعی پیش رو، لازم است یک شادباش کلی به ایشان بگویم.
مهمترین حرفی که میتوانم در بررسی این سه رباعی با سرایندهی گرامیشان داشته باشم این است که یک سازه، وقتی مستحکمترین وضعیت را خواهد داشت که اولا تکتک اجزایش، درست و محکم باشند و ثانیا این اجزا با بیشترین تناسب ممکن، در موثرترین ترتیبات، بهترین کارایی را رقم بزنند؛ پس اهمیت هیچ حرف، واژه، ترکیب، عبارت، مصراع یا بیتی، بیشتر یا کمتر نیست. احتمالا شما هم بسیار شنیدهاید که در رباعی، نقش مصراع چهارم، بسیار زیاد است اما حتی به فرض پذیرش چنین اصلی، نباید فراموش کنیم که این نقش بسیار مهم، نمیتواند منفردا ایفا شود؛ چراکه اگر چنین باشد، اساسا نیازی به درازگویی در سه مصراع قبلی نداریم. مثالی که معمولا در این مورد برای مصراع چهارم میزنند، حاصل تشبیه آن به اسپک والیبال است؛ اما حتی با چنین فرضی هم نمیتوانیم فراموش کنیم که اگر دریافت و پاس درستی وجود نداشته باشد، ضربهی نهایی هم یا به سد خواهد خورد و یا به نقطهای خارج از منطقهی هدف، متمایل خواهد شد. خانم داوودی گرامی! شاید برخی از نکاتی که تا اینجا نوشتم را قبلا هم شنیده یا خوانده باشید اما رباعیهای پیش رو به من میگویند که هنوز هم مهمترین نیاز شما در سرودن، توجه به یکپارچگی و پیکرهمندی اثر است.
در رباعی نخست، با یک مصراع چهارم استاندارد، جذاب و خلاقانه مواجهیم؛ مصراعی که به ما میگوید با یک ذهن رباعیپرداز سروکار داریم؛ اما کافیست به ترتیب و جزئیات سه مصراع قبلی توجه کنبم تا به این نتیجه برسیم که سراینده برای آنها به قدر کافی تمرکز و توان، صرف نکرده است. البته که این نیاز، میتوانسته و میتواند در مرحلهی ویرایش هم تامین شود. چگونه؟ برای رسیدن به این هدف، لازم است به جای بسندهکردن به یک تکتصویر دوبعدی، متوجه سایر ابعاد فضا هم باشیم؛ حتی اگر با پیشاندیشی، وارونهسرایی صورت گرفته باشد؛ یعنی نخست، سرودن مصراع چهارم و سپس، پرکردن سه سطر قبلی! در یک تمرین جدی برای ویرایش این رباعی، قاعدتا باید بنا را بر مصراع چهارم که موفقترین سطر است استوار کنیم؛ یعنی این جملهی خطابی شاعرانه را کانون همهی رخدادهای دیگر در نظر بگیریم و فضای استعاری را حول محور آن، گسترش بدهیم. وقتی به مناسبتهای تصویری و تاویلی در این چهار سطر دقت میکنیم، میبینیم که سراینده، دست به معادلسازی زده است و مهمترین این معادلها «من و تو / دو پروانه» و «خانه / پیله» است. با این توجه، پرسشهای مهم دیگری مطرح میشود؛ مثلا این که مابازای «دیوانه» در این رباعی، چیست؟ آیا سراینده فقط چون به قافیه نیاز داشته، سراغ این واژهی پرانرژی رفته است اما نتوانسته از ابعاد گوناگون آن بهره ببرد؟ نکتهی مهم دیگر این که روند خطاب راوی، معطوف به یک هدف است؛ هدفی که بنا به شرایط، دنبال میشود. وقتی مصراع چهارم، پلان کانونی این فضا را میسازد، یعنی این که قرار بر قرارگرفتن در پیله است (با هر تعبیری؛ آرامش، همراهی و...) اما تناسب پیلهساختن و همپروازشدن، با فضایی منوتویی چقدر است!؟ در پاسخ به این پرسش، در وهلهی اول، من مخاطب در بهترین حالت، به این نتیجه میرسم که باید از «پریدن»، معنایی اصطلاحی برداشت کنم؛ «با هم بودن». بر این مبنا، در ویرایش بیت نخست هم باید روندی منطقیتر را دنبال کنیم؛ به گونهای که کل رباعی از واقعیترین لایههای فضا به سمت استعاریترین لایهها حرکت کند. آنچه در این روند از همه آمادهتر و واقعیتر دریافت میشود، «بازوان» است؛ پس چه بهتر که جریان رخدادها از سطر دوم آغاز شود و در لایهی بعدی به مصراع نخست برسد. البته میشود به برخی ظرایف از جمله نشاندن «در» به جای «با» فکر کرد؛ چون تصویر باورپذیرتری حاصل میشود: «در وسعت بازوان خود خانه بساز / یک حلقه به دور من دیوانه بساز». حالا میتوانیم به تناسبات «دیوانه» هم فکر کنیم. مثلا «حلقه» شاید با جستوجوی ذهنی من مخاطب، «زنجیر» را هم تداعی کرده باشد که با «دیوانه» نسبت دارد اما باز هم میتوان سلسلهی محکمتری رقم زد؛ مثلا میشود با تغییر قافیه یا ترتیبات مضمونی اثر، به نتایج دلخواهتری رسید. در بیت دوم هم این هدف، دور از دسترس نیست. «با تو پریدن» میتواند ابعاد فراگیرتری داشته باشد، اگر روند رخدادها متناسبتر باشد. فرض میگیریم مصراع سوم را به این شکل تغییر بدهیم: «فرداهای با تو پریدن زیباست». چنین تغییری، متضمن این معنی خواهد بود که من امروز، محصورشدن در کنار تو را میپذیرم تا فردا بتوانم پرواز زیبایی کنار تو داشته باشم. البته این فقط یک مثال بود که بدانیم چگونه میشود با تغییر و تصرف، به نتایج بهتری رسید؛ وگرنه من اساسا باور و عادت به پیشنهاددادن ندارم و امیدوارم سراینده، ویرایش خودش را اعمال کند.
رباعی دوم اساسا بین فکاهه و فانتزی، سرگردان است؛ پس فقط به همین جمله بسنده میکنم که حتی سرودن یک اثر غیرجدی هم کاری کاملا جدیست که باید با نهایت دقت صورت گیرد. مصراع نخست این رباعی، دچار تعقید بیانی شدید است و در مصراع پایانی هم به تحمیل وزن، «که» به شکلی سهلانگارانه حذف شده است. از همهی اینها مهمتر این که در این رباعی، هیچ اثری از خیالورزی و آفرینش نیست.
اما در رباعی سوم، بیش از هر چیز با مسألهی نسبتها مواجهیم. مثلا در بیت نخست، «مست»ی، چه نسبتی با «معرکهی موج» دارد؟ وقتی در یک بیت، ظرفیتهای تصویری و مضمونی و... مصراعها را بلااستفاده رها میکنیم، فضا هم دچار تشتت میشود. در تصویر و مضمونی نزدیک به همین رباعی، بیتی از زندهیاد بیژن ترقی را یادآوری میکنم که در عین سادگی، بسیار موثر است: «نسیم از حلقهی زلف تو بگذشت / چمن شد مست و باغ و باغبان، مست». اینجا مستی، باورپذیر است چون نسبت «نسیم» و «چمن» بهدرستی پرداخته شده و مخاطب هم از آن خبر دارد اما «معرکهی موج» فقط باعث تزاحم تصویری و مضمونی برای «موی تو» میشود. و البته که مصراع چهارم این رباعی، ظرفیتهای قابل توجهی دارد؛ از نسبت «هوش» با «مست»ی گرفته تا تداعی صدای باد در «هو هو»ها و لکنتی که در نقل قول از باد، به اجرا رسیده است.
امیدوارم سرکار خانم داوودی در تجربههای بعدیشان با درنظرداشتن ظرایف بیشتر، لطایف ادبی بیشتری را رقم بزنند و همچنان موفق باشند.