عنوان مجموعه اشعار : ...
شاعر : احمد دَرّودی
عنوان شعر اول : دهان چاهدهان چاه را بست،
حرف هایی که در گلوی ماسک گیر کرده بود.
مهر 99
عنوان شعر دوم : پرچمجا مانده رد پایی از ماتم به پرچم
خون تو دارد می رود پرچم به پرچم
از شادی دنیا و عقبی بی نیازم
تا هست شادابی و شور غم به پرچم
این سایه در سرما و گرما بر سرم هست
من اعتقاد خاصی دارم به پرچم
وقتی که چسبیدن به حبل الله شرط است
باید بچسبم بیش از این محکم به پرچم
زخمی هزاران ساله بر پرچم نشسته
کی می گذارد صاحبش مرهم به پرچم
مهر 99
عنوان شعر سوم : ......
با نقدی بر دو اثر متفاوت از آقای احمد دررودی روبروییم. تعدادی از آثار ارسالی شما و نقدهای دوستان را خواندم. آنچه که پیداست سازوکار شعر را به خوبی میشناسید و این اجازهی بیتعارفی در نقد را به منتقد میدهد.بااینکه منتقد همیشه بیتعارف باید باشد.اما گاهی برای دوستانی که به تازگی دست به قلم میشوند باید با وسواس و گام به گام روبرو شد.
میپردازیم به آثار.در کار اول که با روزمرگیهای این روزهایمان متناسب است با اثری کوتاه روبروییم:
دهان چاه را بست،
حرف هایی که در گلوی ماسک گیر کرده بود.
کاری تصویری و تکشات .نکتهای که باعث گنگی این اثر شده است این است که مشخص نیست دهان کدام چاه بسته شده است. حرفهای بزرگی در گلوی ماسک گیر کردهاست. و انگار ماسک در چاهی انداخته شده است.آیا بسته شدن دهان چاه چیز مهمیست؟ آیا منظور از چاه چیز دیگری به جز چاه است؟ آیا آن حرفهای بزرگ صرفا برای چاه بوده است که دهان چاه را بسته است؟ اینها سوالهایی است که سراینده بابد از شعر خود بپرسد و ببیند که آیا پاسخ این سوالها در نوشتهی وی وجود دارد یا نه؟
در شعر کوتاه همانگونه که باید عناصر با احتیاط و به جا، آورده و استفاده شوند،با احتیاطی دوچندان اجازه حذف واژه را داریم.آن هم با رعایت توجه به وجه تشابه و مشبهبه و قرینههای موجود در متن.به گونهای که مخاطب بتواند ادامه تصویر را خود متصور شود و با کلیدی که در پس تصویر به او میدهیم،به بازگشایی رموز آن دست یابد.
و اما در شعر دوم با غزلی روبرو هستیم که دارای ردیف اسمی میباشد.ردیفی خاص که با قافیه قبل از خود همقافیه است.و این ردیف دقت و توان بالای شاعر را میطلبد تا بتواند قافیه و ردیف را به خوبی باهم چفت کند تا کلام تصنعی نشود. که در این امر موفق بوده است.
اما اتفاقی که در کل غزل افتاده است،این است که هیچ اتفاق شاعرانه و بزرگی در آن نمی افتد.و به اصطلاح شاهبیتی در آن به چشم نمیخورد. غزل به کلامی ممتد تبدیل شده است و هیچ تصویری در آن ذهن مخاطب را به خود مشغول نمیکند.در بیت اول:
جا مانده رد پایی از ماتم به پرچم
خون تو دارد می رود پرچم به پرچم
مصرع اول مصرع خوبی برای یک غزل است و سوال خوب تصویریئی را در ذهن ایجاد میکند و منتظر مصرع بعد میماند.اما در مصرع دوم از این پاسخ به سادگی رد میشود.
در بیت بعد با آوردن یک تضاد بین شادی دنیا و عقبی،و شور غم کلام منسجمتر شده و بیت یکدستتر میشود.اما (همانگونه که گفتیم) این بیت نیز به تبع از کل غزل خالی از "آن" است و تصویر چشمگیری در آن به چشم نمیخورد.
آنچه که در این غزل به خصوص از بیت سوم تا پایان غزل به چشم میخورد ، مشکل شعارزدگی آن است. و این شعارزدگی باعث تنزل روح غزل به یک کلام معمولی شده است.
این آفت آفتی معمول است که گریبان اشعار آیینی را میگیرد.برای فرار از این اتفاق شاعر باید با ساخت یک تصویر مدون و محکم پیام را انتقال دهد. و یا با خیالانگیزی حرف خود را با تصویری پیوند بزند.
تا تصویر باشد که خود سخن بگوید و خواننده خود را به نتیجهگیری وا دارد.
با امید به خواندن اشعار بهتر و موفقتر از آقای درّودی منتظر خواندن آثار بعدی ایشان در پایگاه هستیم