عنوان مجموعه اشعار : سه لتی
شاعر : امیررضا مفاخریان
عنوان شعر اول : چرخ گردون شبیه من می شدشرطبندی همیشه بی همراه
مست از باخت از هزاران راه
باخت را راهی سبو می کرد
تا که هی زیر تیغ دستانت
دست خود را بریده تر می دید
دست خود را دوباره رو می کرد
از زمانی که یاد من بودست
مشک نزدیک اشک من بودست
تا که سیراب کشف باشد از
اشک هایی که بی مکاشفه ریخت
آب رویی که بی ملاحظه ریخت
صاحبش را کم آبرو می کرد
خیز بر حاصل تو بر می داشت
میوه ای که تو را به خود می کاشت
میوه بودم به خود گلت کردم
نطفه ای که تحملت کردم
هرزه ی توی چشم تو هر بار
حاصلم را چرا درو می کرد؟
فردی از جنس انزوا مرد از
عکس هایی که دست جمعی بود
چون که یک گور دست جمعی بود
تک به تک عکس های هر قبری
دست جمعی بنای قابش را
در منِ استخوان فرو می کرد
در منِ خون به دل ، هزاران روز
هر چه خونابه بود، می کوشید
جوش می زد دوباره می جوشید
آبه ی خون شبیه من می شد
چرخ گردون شبیه من می شد
تا دهانت به من تفو می کرد
مجلسی در تدارک بزمم
نظم دارد جهان بی نظمم
نظم دادی به من به حمدالله
لخته ها تا به زخم ، می میرند
زخم ها غرق اخم می مردند
تا که دستت مرا رفو می کرد
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
قرنهاست که شاعران در تکاپوی مقایسهی "چه گفتن و چگونه گفتن" هستند.فرمالیستها به اصالت زبان معتقدند و چگونه گفتن برایشان ارجحیت دارد و معناگراها به چه گفتن باور دارند. افراط و تفریط در هر کدام از این نگرشها تا جاییست که گنگی زبان و بهمریختگی ارکان ،مخاطب فرمالیستها را از ادبیات زده کرده؛ و بیفرمی حرفگونگی معناگراها شعر را از ظاهر شعریت خویش انداخته است.
بقول حضرت صائب:
لفظ و معنی را به تیغ از یکدگر نتوان برید
کیست تا صائب کند جانان و جان از هم جدا؟!
فرم و درونمایه هر دو شانه به شانهی هم شعریت یک شعر را میسازند و نمیتوان هیچکدام را بر دیگری ارجحیت داد.
با این مقدمه میپردازیم به نقد اثری از امیررضا مفاخریان.در این شعر ششپاره با اضافه شدن دو مصرع به بندهای آن دست شاعر برای روایت بازتر است. البته این باز بودن دست باعث سهلانگاری در جلوگیری از ورود کلمات بیاستفاده و نالازم در شعر شده است.شاعر اصرار زیاد در انحراف از نُرم زبانی دارد و پدیدهها و ترکیبهای زبانی را واژگون ادا میکند.اما اینکه چه نیازی به این نوع واژگونیی بیان ترکیبات آشنا برای مخاطب است،چیزیست که پاسخی درخور در این اثر به چشم نمیخورد.
"مشک نزدیک اشک" ، "کم آبرو" ، "میوه ای که تو را به خود می کاشت"،
"میوه بودم به خود گلت کردم" "آبه ی خون" اینها نمونههایی هستند که شاعر به قصد آنها را بهمریخته است.اما هیچ نتیجهای از این بهمریختگی عاید فرم و زبان ،و تاثیر در ماندگاری در ذهن مخاطب نمیشود.
شرطبندی همیشه بی همراه
مست از باخت از هزاران راه
باخت را راهی سبو می کرد
تا که هی زیر تیغ دستانت
دست خود را بریده تر می دید
دست خود را دوباره رو می کرد
در این قسمت آغازین شعر ایهام در استفاده از دست در سه مصرع پایانی (دستِ بازی و دست انسان) در سه مصرع پیامی تکرار شده است و همین باعث دلزدگی و تا حدودی گنگی شعر برای مخاطب میشود."باخت را راهی سبو کردن" هم هرچند نوعی دیگر دیدن از میخوارگی ست و غیر تکراری اما استعاره ای دور و نامانوس است که و این نکتهبینی و نگاه متفاوت شاعر خام مانده و به مرز پختگی نرسیده است.
این گنگی و بیسرانجامی در بسیاری از ابیات موج میزند.یا در ببت زیر:
لخته ها تا به زخم ، می میرند
زخم ها غرق اخم می مردند
متوجه منظور شاعر از لخته ها تا به زخم می میرند نمیشوم. در مثرع بعد قافیه سرجای خود قرار دارد اما ردیف عوض میشود. یا اخم زخم هم تصویدی غیرمتصور است و دور.
سوای اینکه دقت در جزییات مستقل مصرعها رعایت نشده و گنگی در آنها به چشم میخورد، در هیچ کدام از بندها نیز تصویر کامل و بافرجامی ارایه نشده است.
در حالی که بعد از ارتباط تصویری و معنایی هر بند بعد از استقلال و تکامل باید بندهای قبل و بعد خویش را نیز یکپارچه کند.آنچه از فهوای کلام شاعر برمیآید اینست که وی شعر و قوالب شعری را خوب میشناسد و همین نکته توقع من ِ مخاطب را از شعر او افزایش میدهد.اما انگار که این شعر تمرینی بوده برای انحراف از نرم.و صرفا در حد یک تمرین مانده است.انحراف از نرم بحث جالب و مفصلی دارد که دکتر سیروس شمیسا در کتاب سبکشناسی آنرا دقیق و با مثال های عینیِ خوب آورده و موشکافی کرده است.امیدوارم با خواندن آن و پرورش داشتههای خود ،اثرات آن را در شعرهای آینده آقای مفاخریان شاهد باشیم.
با آرزوی موفقیت