عنوان مجموعه اشعار : کلاسیک ، پست مدرن(!) و آزاد
شاعر : فرهاد جمشیدپور
عنوان شعر اول : هم با تو ام و بی توعاشق منم و جز دو غمی نیست جهانم
اندوه تو و آنکه خزان نیست بهارم
پرسیدم از اندوه : چه داری که ملولم
گفتا: همه اندوه تویی بیش ندارم
نالیدم و خود دیدم و جز هیچ ندیدم
دردا که چه گفتم: به جز از عشق نخواهم
نه عاشق و نه عالم و نه صاحب عقلم
صحرای جهالت که تویی عشق سرابم
نه شرح غمش گویم و نه شرح وصالش
در هر نفسی آهم و اندوه و فغانم
این شعر نه شعر است که آوار جهان است
بر این دل غم دیده پر درد دوایم
هم عاشقم و هم نه هم با تو ام و بی تو
هر جا که تویی ای تو آنجاست سرایم
عنوان شعر دوم : به کنارو زخم های عمیقم که هیچ آن به کنار
و چشم های مریضم که هیچ آن به کنار
به یاد سرخی لاله به حزن فاحش جان
که ناله های نحیفم که هیچ آن به کنار
به چشم های حریصش در آستانه قتل
که دادهای ضمیرم که هیچ آن به کنار
به شهوتی که از او بود و خفتش از من
که سرنوشت مهیبم که هیچ آن به کنار
به سخت مردن بود و به جلوه کردن نیست
که واژه های فقیرم که هیچ آن به کنار
و آدمی به کنار و به راستی به کنار
و حرف های مگویم که هیچ آن به کنار
عنوان شعر سوم : تازه می فهمم وای اگر مجنون بداند
که قدم بر خاک لیلی می گذارم من
وای اگر فرهاد...
تازه می فهمم
از چه رو بی قرارم من
تازه می فهمم
سبب تیره روزی را
"لعنت عشاق!"
گام ها را آرام
چشم ها را بسته
بر تن معشوق می گذارم من دست لرزانم
عشق را حس می کند روح بی جانم
خاک ها غرق تو اند ای عشق
روح ها مدیون تو
واژه ها افیون تو
و آدمی مجنون تو
راه را طی می کنم
راه دنیا
پر ز معشوقان است
تازه می فهمم
اندرون گور ما
پر ز محبوبان است
آقای فرهاد جمشیدپور سلام.
گرچه با توجه به زمان کوتاهی که به شعر رو آوردهاید و همچنین تجربهی کوتاهتان در زیستن، انتظار بسیاری از شما نمیرود که شعرهای فوقالعادهای شاهد باشیم از قلم شما و گرچه ایرج میرزا فرموده: «شاعری طبع روان میخواهد/ نه معانی نه بیان میخواهد» اما قواعد را باید آموخت و به کار گرفت و گستره مطالعه شاعر باید وسیع باشد. نکته نخست درباره آثار ارسالی شما که ظاهراً کلاسیک هستند غیاب قافیه در آنهاست. در متن نخست، گرچه یک بار «بهار» و «ندار» قافیه شدهاند اما در باقی ابیات، قافیه عملاً وجود ندارد. یعنی اگر «میم» را که ذاتِ کلمه نیست و نقش ضمیر را دارد حذف کنیم به این کلمات میرسیم که قافیه نیستند:
جهان، بهار، ندار، نخواه، سراب، فغان، دوا، سرا.
در متن بعدی هم عمیق و مریض و نحیف و ضمیر و مهیب و فقیر و مگو قافیه نیستند و به گمانم نیازی هم به توضیح بیشتر نباشد چون قافیه، اولین کارکردش تولید لذت موسیقایی برای مخاطب است که در اینجا شاهدش نیستیم.
در غزل، مصراع اول و دوم و پس از آن مصراعهای دوم ابیات بعدی، باید با هم قافیه باشند یعنی اگر در مصراع اول، قافیه «جهان» است در مصراعهای بعدی باید کلماتِ بعدی همقافیهی جهان باشند مثل زمان، گمان، جان، مکان و... یا اگر «عمیق» در جایگاه قافیهی مصراع نخست نشسته باشد در مصراع بعد و ابیات بعدی باید رقیق، رفیق، عتیق و شفیق قافیه باشند. قافیه یا جناس [لفظی که معمولاً برای کلماتی اینچنینی در نثر مورد استفاده قرار میگیرد] انواع و قواعد بسیار دارد که بخش مهمی از این قواعد و انواع در کتابهای درسیِ پیش از دانشگاه هم که ویژه رشته ادبیات و علوم انسانیاند در دسترس است.
روشن است که شما چون بخش اعظم جمعیت ایران [ایرانیان از دیرباز ذوق شاعری داشتند] ذوقِ شاعری دارید اما به همان اندازه، سعی در موفقیت ندارید چرا که کم خواندهاید و این از متنهای ارسالی مشخص است. شاید شعر کلاسیک را اندکی بیشتر خوانده باشید اما از مطالعه شعر نوی خوب مطمئناً غافل ماندهاید. پبشنهاد میکنم پیش از هر کاری، سری به نزدیکترین کتابخانهی نهاد کتابخانههای کشور بزنید و «شعر نو از آغاز تا امروز» محمد حقوقی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را به امانت گرفته و مکرر بخوانید؛ «دیوان شمس» مولانا و «غزلیات سعدی» را هم [که در «کلیات سعدی» آمده] به همچنین. شما از استانی هستید که اگر همتِ سخنوراناش نبود در این مملکت شعر نبود. پیشنهاد میکنم از شاعرانِ معاصرِ این استان، در بخش کلاسیک آثار محمد قهرمان و عماد خراسانی و در بخشِ نو شعرهای مهدی اخوان ثالث و دکتر شفیعی کدکنی را بسیار بخوانید.
در انتها ذکر بخشی از یکی از غزلهای محمد قهرمان که به اسلوبِ خاصِ وی، زندهکنندهی سبک هندیست، میتواند الهامبخش باشد:
از خاطرِ عزیزان، گردون سترد ما را
هر کس به یاد ما بود از یاد برد ما را
خوبان گنه ندارند گر یاد ما نکردند
چون شعر بد به خاطر نتوان سپرد ما را
با اصل کهنه خویش دلبستگی نداریم
آسان توان شکستن چون شاخِ تُرد ما را
ما برگهای زردیم، افتاده بر سر هم
در قتلگاهِ پاییز، نتوان شمرد ما را
سرجوشِ عمر خود را، چون گل به باد دادیم
در جام زندگانی، ماندهست دُرد ما را
کودکمزاجی ما، کمتر نشد ز پیری
بازیچه میفریبد، چون طفلِ خرد ما را...
موفق باشید.