عنوان مجموعه اشعار : مجموعه ای ندارم
شاعر : الهام بهزادی
عنوان شعر اول : خاطراتسال تحویل شده تلخ تر از هر سالم
خوش نبوده است بدون تو دمی احوالم
فرصت خوب و قشنگیست رهایی اما
نه برای من زخمی که شکسته بالم
ته فنجان من افتاده دو چشم گیرا
هر زمان کولی شبگرد گرفته فالم
میهمان دل نا قابل من ! مدتهاست
از حضور تو دراین خانه بخود میبالم
اخم کردی و دل عاشقم عاشقتر شد
هر زمانی که عقب رفت کنارت از شالم
دفتری کهنه مرا سمت خودش می خواند
یک بغل خاطره بازامده استقبالم
صفحه ی اول دفتر غزلی از حافظ
مست و دیوانه و دلبسته و خوش اقبالم
ورق بعد کمی بوسه، کمی هم آغوش
می شد ای کاش که این جا متوقف عالم
صفحه ی بعد کمی دلخورم از تو انگار
بعد تر قطره ی اشک است و مداد لالم
تشت رسوایی من چپ شد وافتاد از بام
تا شنیدند همه قصه ی پر جنجالم
زنگ در میخورد و باز به خود میگویم
شاید این بار تویی، آمده ای دنبالم
عنوان شعر دوم : ندارمندارم
عنوان شعر سوم : ندارمندارم
در ابتدای سخن باید بگویم که با نگاهی گذرا به این غزل ، متوجه این موضوع می شویم که شاعر این غزل خانم بهزادی که کمتر از یک سال است به سرودن مشغول شده ، غزل را میشناسد.و "آن" های غزل را درک می کند.و در شعر خود سعی بر جاودان کردن لحظه هایی آشنا برای مخاطب دارد. و این نشان از ذوق خوب این شاعر دارد.
غزلی که
با تلخی آغاز می شود و
گلایه می کند و
به خاطره پناه می برد و
افسرده می شود و
در آخر به خود امید می دهد.
روند خوبی که ما در بسیاری از غزلهای عاشقانه ی موفق شاهد آن هستیم.
در ابیات ششم تا نهم با گریز به دفتر خاطرات ، شاعر به خوبی فضا را عوض کرده و با روایت از اوراق دفتر قاب عکسهای عاشقانه ای را به تصویر می کشد.
همه ی اینها نشان از این دارد که شاعر روایت را خوب می شناسد و ار تباط عمودی و افقی را خوب می شناسد.
اما چیزی که مرا متعجب می کند این نکته است که چگونه شاعری به این دقت از بعضی ایرادهای فرمی و نُرمی به سادگی میگذرد!
در مصرع دوم بیت دوم کلمه ی " شکسته" مصرع را دچار سکته کرده و هجای کوتاه به جای هجای بلند آمده است:
فرصت خوب و قشنگیست رهایی اما
نه برای من زخمی که شکسته بالم
در مصرع دوم بیت سوم هم همین اتفاق درست در همان هجا اتفاق می افتد و هجای آخر کلمه ی "گرفته" وزن را دچار سکته می کند:
ته فنجان من افتاده دو چشم گیرا
هر زمان کولی شبگرد گرفته فالم
در همین بیت به هم زدن نحو رایج زبان و جابجایی بسیار ارکان جمله ، از صمیمیت شعر می کاهد.به این بیت نگاه کنید:
میهمان دل نا قابل من ! مدتهاست
از حضور تو دراین خانه بخود میبالم
شاعری که میتواند بیتی به این روانی خلق کند ،نبایست به سادگی از دو بیت قبلی که گفته شد عبور کند و غزل خود را از یکدستی محروم کند.
در بیت بعدی این صمیمیت زبانی کماکان ادامه دارد و تنها کلمه ی "کنارت" سرجای خود ننشسته است و 《هر زمانی که کنارت عقب رفت شالم 》به اجبار وزن به شکل :
" هر زمانی که عقب رفت کنارت شالم"
آمده است.که جا دارد تجدید نظری بر این مصرع اتفاق بیفتد.به عنوان پیشنهاد میتوان بدین صورت آن را نوشت:
هر زمانی که می افتاد به دوشم شالم
باز در بیتهایی که هر کدام پتانسیل 《تصویر طلایی 》 شدن این غزل را دارند همین بی دقتی ( یا همان اجبار وزنی کلمات ) بیت را بهم ریخته و از صمیمیت غزل و لذت مخاطب از این غزل می کاهد:
ورق بعد کمی بوسه، کمی هم آغوش
می شد ای کاش که این جا متوقف عالم
مصرع دوم : "کاش عالم همانجا متوقف می شد" حرفی آشنا در گفتگوهای عاشقانه است که میتواند با کمی حس آمیزی و سعی در چیدمان درست جمله بیتی خوب از کار دربیاید.
بیشتر سخنانی که تا در بالا گفته شد درباره فرم زبانی شعر بود و برای غزل روایی یک اصل لازم و بایسته می باشد
اما نکته ی مهم این است که غزل روایی صرفا نباید به روایت معمول،بدون حس آمیزی و تشبیه و استعاره بپردازد.
اینهاست که به غزل روایی عمق بیشتر می دهد و باعث ماندگاری این "آن" های عاشقانه و شاعرانه می شود.و با چندلایه کردن سطح شعر ، مخاطب را از کشف و شهود تصاویر شعر بهره مند می کند و باعث ماندگاری شعر شاعر می شود.
برای خانم الهام بهزادی آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم که با دقت بر جزییات زبانی و استفاده ی غیر ملموس از معانی و صنایع ادبی، شاهد غزلهای زیبای بعدی ایشان باشیم.