عنوان مجموعه اشعار : **
شاعر : محمد ولی وردی پسندی
عنوان شعر اول : **شب ها
در طبقه ی اول آپارتمان آقای مزلو
نفس می کشم
صبح ها با کارگرانِ ناشتا
میدان شهسوار
چهار راه عباس آباد
هیچ روزنامه ای از طبقه ی اول تیتر نمی زند
همه ی آن ها
داغدار موهای بلند پویول
همه ی آن ها آزادیِ ورزشگاه آزادی
همه ی آن ها
تفریح توچال رییس جمهور
صبح ها – هر روز-
برای من رفراندوم نان است
«نان؛ آری یا خیر؟»
هر صبح به جای من
تردید زندگی می کند
در طبقه ی اول
و رأی من به رفراندوم صبحگاهی
وانتی است که کارگر می خواهد
از پنجره ی طبقه ی اول
ویدا موحد آکتور فیلم های تخیلی است
دوشنبه های فرهنگ سرا؛ خودکشی
گالری آسوریک
تئاتری در ژانر کمدی
این سوی پنجره ی طبقه ی اول آپارتمان آقای مزلو
دموکراسی
با طعم روزانه ی رفراندوم
پدرم هنوز
کاسِت های شیون فومنی را گوش می دهد
و کماکان معتقد است
یک روز از میان چپ ها پیامبری برانگیخته خواهد شد
#محمد_ولی_وردی_پسندی
عنوان شعر دوم : ++++
عنوان شعر سوم : ++++
متن ها بسیار به ندرت کاملا خودبسنده اند . متن هایی که بیشتر فرازبانی هستند و برای گشایش نیازی به اطلاعاتی جز آن چه خود در خود دارندن نیازی ندارند . کانکریت ها یا کاریکلماتورها یا شعرهای فرمالیستی محض از این گونه متن ها هستند .
بیشتر متن ها اما تکیه بر متن هایی دیگر دارند تا به مرحله ی فهم مخاطب برسند . متن هایی که بر متن های دیگر متکی اند ( بینا متن و پیشامتن ) متن هایی که بر فرامتن مخاطب متکی اند که آن فرامتن خود می تواند متنی دیگر باشد یا همان اطلاعات و دانش مخاطب باشد . متن هایی که بر مشخصات فیزیکی و کناری متن متکی اند ( پیرامتن ) و ...
این چنین متن ها تا زمانی متن دیگر پیش روی محاطب گشوده نشود در واقع خوانده نمی شوند . ما تا ندانیم عاشورا چیست و کجاست و اصلا کی اتفاق افتاده نمی توانیم شعر عاظورایی را بفهمیم . ما تا اسطوره شناسی قدرتمندی نداشته باشیم نمی توانیم " سرزمین هرز " شعر بلند " الیون " را بخوانیم و بفهمیم . و ما تا آقای " آبراهام مزلو " را نشناسیم و هرم سلسله مراتب نیازهای انسانی ابداعی او را نشناسیم و یا " ئیدا موحد " را نشناسیم اساسا با شعر " محمد ولی وردی پسندی " نمی توانیم ارتباط بگیریم .
این گونه شعر سرایی از سویی مخاطبان شعر را محدود می کند و حتی ممکن است انگ روشنفکر نمایی بخورد و از سوی دیگر می تواند با جذب مخاطبان فعال یه توسعه ی دید و افزایش تحرک ذهنی آن ها یاری برساند .
این شعر یک اعتراض بلند و پرسر و صدای اجتماعی ، فرهنگی و حتی سیاسی ست اما برای درک درست آن باید هرم " مزلو " را بشناسیم و در طبقه اول آن که طبیعی ترین و موکدترین نیازهای انسانی درج گردیده ساکن شده باشیم . طبقه ای که در آن تنها به نیازهای فیزیولوژیکی انسان پرداخته می شود و البته بدون گذر از آن نمی توان به طبقات بالاتر رسید که متوجه به نیازهای عالی تر بشری ست .
شاعر به اجتماع و فرهنگ و سیاستی اعتراض می کند که نمی گذارد انسان تکامل بیابد و در پوسته ی زندگی می مانند . حتی می توان این شعر را بیانیه ای در نقد مدرنیته ای خام و سطحی دانست که انسان را روزمرگی های مصرفی غرق می سازد و البته او را به این سقوط راضی نگه می دارد !
لحن کلی شعر طنزآلود است . طنز گزنده ای که کتایه وار به وقایع دور و نزدیک اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیش می زند و در انتها با نقد دیدگاه چپِ دمده شده به پایان می رسد .
می توان این شعر را به گونه ای شعر شکست و شعر ناامید دهه ی سی و چهل هم شبیه دانست . آن جا که هیچ نجات بخشی نخواهد آمد و سرما تا مرز استخوان ها نفوذ کرده است . ناخودآگاه با این شعر به یاد فروغ و اخوان می افتم !