عنوان مجموعه اشعار : عجب یارا...
شاعر : علی اسماعیلی
عنوان شعر اول : عجب ما راعجب کشورعجب دینی عجب دردی عجب مارا
تعجب می کنم یارب، نمی بینی عجب ها را
به نام دین سر دین را دو بال مرغ آمین را
بریدند و تو فرصت دادهای ابی لهب هارا
در این بازار آشفته که هر لحظه کم آوردم
چرا هموار می سازی ره فرصت طلب هارا
زمین پرخون زمان پردون خدایا خستهای شاید
کریما ، کفر گر گفتم ببخشا بی ادب ها را
اگر عمری رکاب و مرکب شیخان و شاهانم
دگر از این و آن سیرم بسی خوردم رکب هارا
تمام دلخوشی هامان فدای حسرت و آزست
چرا این گونه شد آخر نمی دانم سبب ها را
دلم آبستن درد و ویار آسمان دارد
فقط اینجا زمین خوردم تمام روز و شب هارا
خداوندا گمت کردم و یک دنیا به تو دورم
عقب افتادهام، گاهی نگاهی کن عقب هارا
کمی خورشید میخواهم کمی گرمای مهرت را
بتابان بر شب تارم که ریزد تاب و تب هارا
علی اسماعیلی، دو قدم مانده به مهر۹۷
عنوان شعر دوم : ......
عنوان شعر سوم : ......
همراه گرامي پايگاه نقد شعر، آقاي علي اسماعيلي، چنان كه در مشخصات شما خواندم، مدت زيادي نيست كه دست به قلمِ سرودن بردهايد اما از قراين، چنين پيداست كه در اين مدت كم، پركار و پيگير بودهايد و در فرستادن آثارتان براي پايگاه هم چنين عمل كردهايد. قطعا دوستان و همكارانم در پايگاه، در نقدهاي نسبتا زيادي كه پيش از اين بر آثار شما نوشتهاند، به نكات مهمي اشاره داشتهاند اما بدون شك، نميتوان انتظار داشت كه كاستيها و لغزشهاي آغاز راه، بهسرعت و بدون تجربهورزي كافي برطرف شوند؛ پس احتمالا در اين نوشته هم برخي توصيهها و پيشنهادها، همانهايي باشد كه قبلا به شما گفته شده است اما تكرارهاي احتمالي هم ميتواند نقش تاكيدي داشته باشد.
شايد اولين چيزي كه هنگام مرور اين اثر، توجه مخاطب را به خود جلب ميكند، موسيقي كناري مصراع اول باشد. براي اينكه دقيقا بدانيد چه اتفاقي افتاده، من قافيه و رديف تكتك ابيات را در پي ميآورم و بعد توضيح ميدهم: عجب ما را، عجبها را، ابيلهبها را، فرصتطلبها را، بيادبها را، ركبها را، سببها را، شبها را، عقبها را، تابوتبها را. ميبينيم كه در پايان همهي مصراعها جز مصراع نخست، يك بخشِ تكرارشونده وجود دارد؛ بخشي كه شامل حروف قافيه به اضافهي رديف ميشود و همسانيهاي موسيقي كناري را پديد ميآورد؛ «...َبها را»؛ اما در مصراع نخست، با يك تركيب آوايي متفاوت و غيرهمسان مواجهيم (...َب ما را) و همين تفاوت، موسيقي كناري را مختل كرده است؛ پس بايد براي تبديل «ما» به «ها» فكري بكنيد. از سوي ديگر «عجب ما را» به لحاظ دستوري و معنايي هم كاركردهاي دقيقي ندارد و حتي با درنظرگرفتن انواع نقشهاي «را» هم اين كاستي، به طور كامل برطرف نميشود. نكتهي ديگر دربارهي موسيقي كناري اينكه شما «ابيلهب» را براي قافيه بيت دوم، از منظر اصول قافيه، درست انتخاب كردهايد اما مشكل، اين است كه اين قافيه به شكلي در مصراع قرار گرفته كه جاي درستي در وزن (موسيقي بيروني) مصراع، ندارد؛ به شكلي كه مثلا قافيه بايد «ابّيلهبها» خوانده شود تا وزن دچار اختلال نشود كه البته اين مشددخواندن هم درست نيست.
نكتهي ديگري كه در مصراع نخست وجود دارد اين است كه به تحميل وزن، مرتكب يك رفتار زباني نادرست شدهايد؛ رفتاري كه به شهادت خود متن، شكل درست آن را ميدانيد و در همان مصراع هم نشان دادهايد. وقتي «عجب» براي نشاندادن شگفتي پيش از اسمي ميآيد، آن اسم حتما به شكل نكره به كار ميرود؛ مگر اينكه صفت داشته باشد؛ يا ميگوييم «عجب شاعري!» يا ميگوييم «عجب شاعر خوبي!»؛ پس حذف «ي» پس از «كشور» با اين هدف كه هجاها در وزن جاي بگيرند، يك آسيب زباني بزرگ و توجيهنشدني آفريده است.
در مصراع دوم بيت نخست، سراينده از جناس «تعجب» و «عجب» به يك بازي زباني شيرين رسيده است كه اصلا بوي تصنع نميدهد. ضمنا اجراي متني خوبي هم در بيت هست كه قابل تحسين است؛ «عجب ...، عجب ...، عجب ...» و رسيدن از اين ترتيب و توالي به قافيهي «عجبها» كه توانسته مضمون را عيني كند.
در مصراع اول بيت سوم، فعل «آوردم» با سياق نحوي و معنايي جمله سازگار نيست. وقتي ميگوييد «هر دم» و سپس ميگوييد «فرصت دادهاي» چه دليلي دارد كه فعل مصراع نخست، گذشتهي ساده باشد؟
ساخت «پر دون» در بيت بعدي اشتباه نيست ولي هميشه در ابداع تركيبهاي تازه، علاوه بر نكات ساختي، بايد به وجوه ديگري مثل زيبايي آوايي و تداعيها و كژتابيها و... هم توجه داشت. به نظر ميرسد اينجا مهمترين عامل شكلگيري اين ساخت، تداعي آوايي حاصل از انديشيدن به قافيهي دروني باشد كه بهتنهايي كافي نيست.
در بيت پنجم، باز هم فعل در مصراع نخست، دقيق انتخاب نشده است. وقتي ميگوييم «عمري»، چون مشمول يك دورهي زماني از گذشته تا حال ميشود، بايد از فعل نقلي استفاده كنيم؛ «اگر عمري... شاهان بودهام...». در مصراع دوم هم «را» در رديف، حشو قبيح است؛ جمله هيچ نيازي به «را» ندارد؛ چون اينجا «خوردن» بخش معين مصدر مركب است و در معنايي جز معناي اصلي به كار رفته؛ پس اساسا مفعولي وجود ندارد كه به «را» نياز داشته باشيم.
نكات بسيار ديگري هم در بيتهاي بعدي و بيتهايي كه آنها را مرور كرديم، وجود دارد كه قاعدتا در اين مجال تنگ، نميشود به همهي آنها اشاره كرد؛ تنها بايد بر يك موضوع تاكيد كنم و آن هم اينكه آقاي علي اسماعيلي عزيز، در روزگاري كه رسانههاي فراواني وظيفهي اطلاعرساني و نقد و تحليل و... را بر عهده دارند، شعري كه ميخواهد پرسشگر باشد، پيش از هر چيز بايد بتواند اصالت هنري خودش را اثبات كند. اينكه ما دغدغههاي روزمره و حتي تاريخي خود را فقط منظوم كنيم، به شعر منجر نخواهد شد. بيش از هر چيز براي دريافت جان شعر بكوشيد.