عنوان مجموعه اشعار : تنش
شاعر : سید مبین محمودی
عنوان شعر اول : ......من هنوز از تو نرفته بودم
از قاب عکس دوتا یی روی دیوار
که زل زده بود به دیوار کاه گلی همسایه
از آخرین ایستگاه اتوبوس
که پاهایم را جاگذاشته بودم
من هنوز از دست های تو
من هنوز از چشمهای تو
کوچ نکرده ام
سیاه پوش غم های نیامده ام
و سینه میزنم
برای رنج هایی که در آینده
روزهایم را بسمل میکنند
تو را
از خطوط کف دستت دزدیده بودم
و فالگیر
نیامدنت را استخاره کرد
فالگیر سر روی شانه ام گذاشت و گفت
به اختیار ورطه هلاکت را
لخت لخت
به جامه شب آلوده ات وصله میکند
جارچی تاریکی
شباشب آکنده ست
رنگ سرخ در دفتر خاطراتت
که چکه کرده بود از خون دماغ گنجشکی
میانه سطرهایت
رفتنش خاک سردی است
که هیزم شعله ور فراق را
ذره ذره مشتعل تر ..
نیمه تمام رها کردم و
برگشتم از خودم به خودم
نگاه کردم و دیدم
از خودم رفته ام اما هنوز از تو نرفته بودم
عنوان شعر دوم : ......بعد از تو
همه چیز در من پیر شده
چروکهای پیشانی ام
موهایم
و روز آخرین دیدارت
باتری ساعت مچی ام را در می آورم
و زمان خواب رفته
مچم را میگیرد
مینشینم
موج را
روی دریا تنظیم میکنم و
به موج موهای زنی
فکر میکنم
که با رفتنش دریا را به خانه ام آورد
ماهی میشوم
و تا سرم را از خیالش بیرون می آورم
خفه میشوم
عنوان شعر سوم : ......نفس می کشم
و زندگی از مویرگهایم عبور میکند
و نسیمی بهت زده
دست میکشد لای موهام
که چندین پاییز را از سر گذرانده
من اما
ایستاده ام
و جای پای رفتنت را
بخیه میکنم به دقایق تاریخ مصرف گذشته
درختی ام که ریشه هایش
اسیر گل و لای جوی های قدیمی ند
و تنها یادگار از او
لانه پرنده یی است
که روی تنه ام جا گذاشته
و صدای خنده یی دور پیچیده میان شاخه های پیر
«سیدمبین محمودی» را مدتهاست میشناسم. جوان انگیزهمندی که شعر را انتخاب کرده است و آن قدر برای انتخاب خود احترام قائل بوده است که نگذارد زمانِ تجربهاندوزی و مهارتسازی در تولید وتوان ادبیاش هدر برود. این پیوستهنوشتن هم برای من ارزشمند و هم بیش از همه برای شاعر جوان که بی هیچ توقفی در این رقابت دویده است، سودمند خواهد بود. در این سه اثر مهمترین وجه انتقادی که متوجهی متنهای مبین میتواند باشد؛ کارآمدی تخیل خلاقهی شاعر و حضور شاعرانهی ذهن در تولید معناست. شاعر با نفوذ در لایههای سطحی و فراسطحی اشیاء و پدیدهها و بازتعریف بسیاری از تجربیات زیستی ما بنا به خود ادراکی و طرح از منظر خویش، قابل تحسین است. مخاطب، از این موضع شاعرانه لذت میبرد و خود را در جهانی حس میکند که در آن غریبه نیست و از تماشای هر آن چه که پیرامون او چیدمان شده است سیر نمیشود. این نشاط، سطر به سطر، کیفیت متفاوتی خواهد داشت و هر کجا که شاعر، توجه بیشتری خرج کرده است و ذهن خود را مدیریت کرده است؛ نتیجهی بهتری رقم خورده است. به نمونههای موفق و ناموفقی در زیر اشاره میکنم:
نخست به این تفاوت در منظر و تمایز روایت به عنوان موفقیتهای شاعر ارجاع میدهم و البته همچنان به دقیق شدن در دلایل حضور و ظهور واژگان در سطرها و نتیجهی وجودی آنها تاکید میکنم.
- از آخرین ایستگاه اتوبوس/ که پاهایم را جاگذاشته بودم...
- من هنوز از دستهای تو/ من هنوز از چشمهای تو/ کوچ نکردهام...
- به موج موهای زنی/ فکر میکنم/ که با رفتنش دریا را به خانهام آورد...
آن چه از آن به «وسواس نوشتاری» یاد شد میتواند توانی دوچندان برای این ظرفیت تحسین شده ایجاد کند. مثلاً در سطر نخست اگر به جای «از»، «در» استفاده میشد/ در سطر دوم با حذف «من»های اضافه و به کارگیری تعبیری امروزیتر به جای «کوچ کردن» میشد جذابیت دوچندانی ایجاد کرد/ و بالاخره در سطر سوم اگر با حذف «با رفتنش» این پیشبینی را به مخاطب واگذار کنیم، شاهد صعود دوچندان شعر میبودیم.
و اگر نمونههایی ناموفق را بخواهم پیش چشم شاعر بیاورم شاید توجه در ساختار نوشتاری این نمونهها بد نباشد:
- سیاهپوش غمهای نیامدهام...
- و سینه میزنم/ برای رنجهایی که در آینده/ روزهایم را بسمل میکنند...
- درختیام که ریشههایش/ اسیر گلولای جویهای قدیمیاند/ و تنها یادگار از او/ لانهی پرندهیی است/ که روی تنهام جا گذاشته...
هر چه قدر هم در این سطرها جستجو کنیم نشانی از بدعت بیانی و کشف موقعیت پیدا نمیکنیم. بر این نقص باید استفادهی سنتی از واژگان و عباراتی هم چون بسملکردن را افزود که بیهیچ تمایز کاربری و دقیقاً بر اثر تجربیات مطالعاتی شاعر مصرف شده است.
خلاء جهش تصویری و پرشهای گزارشی میتواند شعر را اسیر اضافات توصیفی و تطویل تصاویر نماید و کلیت معنایی مورد نظر دیر در تجمیع عبارات و در ذهن مخاطب منعقد میشود. به عنوان نمونه با یک تغییر ساده سطری را بازنویسی میکنم و شاعر را به بررسی نتیجه دعوت میکنم:
- و سینه میزنم/ برای رنجهایی که در آینده/ روزهایم را بسمل میکنند...
- و سینه میزنم/ برای رنجهایی که آیندهام را بسمل میکنند...