عنوان مجموعه اشعار : غزل
شاعر : فاطمه پورزنگ
عنوان شعر اول : آدمیزادآدمیزادی و در تکرارِ تکراری هنوز
زنده ای لامذهبِ سگجان، خودآزاری هنوز
نسل بی نام و نشانی، مانده ای در هیچِ هیچی
مطلقا بیهوده ای ، در حال انکاری هنوز
تو ! دراین زندانِ توو در توو و تنگ و نحس و زشت
مردگی را زندگی کردی و بر داری هنوز
یک نفر محضِ رضایِ خلقِ بی اصل و نسب
چشم در چشمم نمی گوید چرا خواری هنوز
آخ، میدانی جهانِ تو بنایش شهوت است
پس چرا حیوان، دلیل و آیه می آری هنوز؟
#فاطمه_پورزنگ
عنوان شعر دوم : لاله واژگونمن در کویر حزن روییده ام ، یک لالهواژگونِ شایدم
سامانِ نا به سامانی ام، بی بوسه ای جا مانده بر رودلاخ و طلعتم
ببار بر من ،ببار بر سنگِ دل صخره ی دلتنگی
ببار بر من، ببار بر عطرِ معطرِ خاک
ببار بر من ، ببار بر عصر فرومانده ی انتظار ..
نه !
کوتاهی است واژگونِ لاله ام
برای بیانِ راحت تر، از اشتیاقم به بودنِ کنارت
و رویشِ بی هیچ ادعا
اینبار برای چیدنم ، برای رسیدنم به مقصد دست هایت
نگاهم کن
مرا بخوان
و پایان نابسامانی ام باش ..
#فاطمه_پورزنگ
عنوان شعر سوم : تک بیتیک قسمتِ کابوس همین تنهایی ست
یک من، که به تعبیرِ غلط خو کرده
#فاطمه_پورزنگ
به دوست تازه پیوسته «فاطمه پورزنگ» درود و امیدوارم این گفتوگوها به همت ادبی او کمک کند. غرض از نوشتن در گام نخست، اظهار وجود و ابراز فردی است و هر کس که به نوشتن اهتمام میورزد بیش از هر چیز به دنبال اقناع خویش و ثبت حال و احوالی است که یا از آن رنج میبرد یا به واسطهی آن به آرامش و آسایشی رسیده است. فلسفهی نوشتن به مرور از الگوهای فردی عبور میکند و به الگوهای جمعی متمایل میشود و شاعر تجربهی زیستی خود را به نحوی طرح میکند که خود را در آن ببینند و با آن هم ذات پنداری کنند. بدین مقدمه و به مرور چند بارهی چند متن از دوست ارجمند که خوشبختانه علیرغم اندک تجربهای در نوشتن با حداقل شروط شعر آشناست، چند توصیهی کاربردی پیشنهاد میدهم که بتواند توان ادبی خود را موثرتر و ماندگارتر هزینه کند. ذهن پورزنگ با هارمونی آشناست و همین استعداد او در موزوننویسی، کمک کرده است تا خلاء ناشی از پدیدههای ادبی و مولفههای هنری در متن را تا حدودی جبران کند چرا که موسیقی خود به عنوان یکی از مولفههای متمایز شعر با دیگر پدیدههای نوشتاری محسوب میشود و میتواند در ارتقاء سطح کیفی اثر نقش شایانی ایفا کند. بسیاری از ابیات شعر فارسی را میتوان به همین عنصر سازنده، ماندگار دانست. ابیاتی که جز موسیقی از هیچ توان کیفی و اسباب شعرسازی برخوردار نمیباشند و شاعر صرفاً با انتخاب درست واژگان و تدوین موسیقی، نتیجهای درخشان به بار آورده است. به چند نمونه شما را ارجاع میدهم:
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش (رودکی)
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی (سعدی)
بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمیشود (مولانا)
ملاحظه میکنید که موسیقی، کیمیای این ابیات شده است و به عنوان مقوّم معنا نقش ایفاد کرده است و عاقبت به خیری آن اثر را فراهم آورده است. بنابراین به دوست عزیز عرض میکنم که همین عامل ادبی را جدی بگیرد و بیشتر برآن متمرکز شود و در بستر زایش طبیعی آن، تدارک ببیند تا با احاطه و اشراف بر موضع موسیقایی خود، ذهن خود را به صورت خودکار مولّد درستترین انتخابها در واژگان و همآوایی آنها کند. آن چه که در این فرصت بر آن تاکید مینمایم همین چیرگی بر وزن از جانب شاعر است. بلیهای که معمولاً موزوننویسان به آن مبتلا هستند؛ تسلیم شدن در مواجههی با وزن است و برای رعایت وزن، خود را ملزم به استفاده از مصالحی غیرضرور در متن میکنند که اضافهبار بودن آنها به روشنی مشهود است. به عنوان نمونه چند سطر از متنهای ارسالی ذکر میکنم:
- تو ! دراین زندانِ توو در توو و تنگ و نحس و زشت...
- ببار بر من، ببار بر سنگِ دل صخرهی دلتنگی/ ببار بر من، ببار بر عطرِ معطرِ خاک / ببار بر من، ببار بر عصر فرومانده ی انتظار ..
اگر با دقت در این سطرها متمرکز شویم متوجه خواهیم شد که وزن شاعر را ناگزیر به تحمیل برخی واژگان و عبارات کرده است که یا در معنی مستتر هستند و یا هیچ نیازی به جز تکمیل وزن به آنها نبوده است.
دیگر موارد شعر را در آثار بعدی دوست ارجمند مرور خواهیم کرد.