عنوان مجموعه اشعار : بله
عنوان شعر اول : غزل
خوشحالم از اینکه تو شدی عشق نصیبم
ای خوش قد و بالای رضا یار نجیبم
در باغ دلم رایحه ات شد همه واگیر
آنطور که آغشته به بویت شده سیبم
این بوی تو اکسیر شفا بخش دلم شد
دریای تلاطم شده آرام طبیبم
چون ماه فقط دور تو گشتم کره ی خاک
با هر کس دیگر که به غیر از تو غریبم
در چنگ من افتادن تو قسمت مان بود
خوشحالم از اینکه تو شدی عشق نصیبم
عنوان شعر دوم : سپید
دوست ندارم تاریکی را ببینم
عینک آفتابی زدن کار من نیست
حیف است
حیف است که جلوی پخش امید را بگیرم.....
عنوان شعر سوم : سپید
کمر مدادم شکسته
خم شده
از هر که بگویید نوشتم
به جز
به جز او
دلم سوخت برایش
زحمتش به گردن اوست و
مضمون به عهده ی دیگری
چه سنگ دل شدم!!
نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)
نقد:
همراه عزیز و محترم! تمام آثاری را که پیش از این برای نقد فرستاده بودی با نقد استادانم خواندم تا بتوانم معیاری برای نقد این سه اثر بیابم و سیر تطور و دگرگونی و رشد را بررسی کنم که البته نتوانستم چون آثار ارسالی شما آن قدر فراز و نشیب داشت که شگفتی در من ایجاد کرد و ناچار به این قضاوت رسیدم که احتمالاً نادرست است: شما مجموعهای دارید که هر از چند گاهی دو سه اثر از آن را انتخاب کرده و برای نقد میفرستید گاهی از اول مجموعه گاهی از آخر و گاهی هم از میانهی آن چون آثار ارسالی شما سیر رشدی را نشان نمیدهد مثلاً دو سه اثری را که چندی قبل فرستادهای خیلی برتر و بهتر از این سه اثر است اگر این سه اثر آخرین نوشتههای شماست که واپس رفتهاید شما در آثار گذشته گاهی اثری هنری خلق کردهاید ولی نتوانستهاید بخوبی آن را روایت کنید و یا در بعضی آثار روایات خوب است ولی آفرینشی اتفاق نیفتاده ولی در این سه اثر هیچ کدام از آن ویژگیهای قابل توجه دیده نمیشود مثلاً من میخواستم بگویم که قید کلاسیکسرایی را بزن موفق نیستی اما دیدم که در آثار گذشته بارقههایی دیده میشود که مرا از بیان این پیشنهاد منصرف کرد.
دوست عزیز اگر واقعاً حدس من درست است که آثار گذشتهی خود را در این نوبت فرستادهای چنین نکن! همیشه آخرین کارهایت را برای نقد بفرست با نظم و ترتیبی که بشود سیر رشد را در هنرآموزیت بررسی کرد. چون هدف ما در این پایگاه رشد هنرآموز است و اگر چنین نیست پیداست در نقدها دقت نمیکنید و توصیههای استادان پایگاه را به کار نمیبندید.
بگذریم حال ببینیم در این سه اثر چه کردهاید؟:
عنوان شعر اول : غزل
خوشحالم از این که تو شدی عشق نصیبم
ای خوش قد و بالای رضا یار نجیبم
این دو مصراع معیوب است در مصراع اول ترکیب: «عشق نصیبم» را آوردهاید که مفهوم مشخصی ندارد لابد میخواهید بگویید: توعشقی هستی که نصیب من شده که این مفهوم با این ترکیب نمیتواند بیان شود و در مصراع دوم واژهی «رضا» آمده است که پس از جستوجو دریافتم نام شماست. آقارضا درست نیست نامتان این گونه در میان متن شعر بیاورید که خواننده را گیج کند و تازه اگر بفهمد نام شاعر است او را بخنداند آن هم خندهی تمسخر.
در باغ دلم رایحهات شد همه واگیر
آن طور که آغشته به بویت شده سیبم
واژهی «واگیر» احتمالاً به جای «جاگیر» نشسته است چون معنای «واگیر» با منظور متن سازگار نیست و در مصراع دوم هم باز تصویر خندهدار آفریدهای: «سیبم» دیگر چه صیغهایست نکند منظور «سیب آدم»است آن برجستگی جلوی گردن آن وقت چگونه سیب آدم شما در باغ دلتان قرار دارد و چگونه بوی یار گرفته است و اگر منظور از سیب میوه است که نمیفهمم در باغ دل چگونه سیبی است و اگر منظور میوهی ممنوعه است که دیگر به طور کلی لایتچسبک است.
این بوی تو اکسیر شفا بخش دلم شد
دریای تلاطم شده آرام طبیبم
مصراع دوم معلوم نیست دریای متلاطم البته کیست و به چه کسی خطاب میکنید اگر به دل خود خطاب میکنید با واژهی پایانی یعنی طبیب سازگار نیست و اگر به همان طبیب اشاره میکنید تلاطمش برای چیست؟
چون ماه فقط دور تو گشتم کره ی خاک
با هر کس دیگر که به غیر از تو غریبم
منظور از کره خاک همان معشوق است که عجیب است خود را به ماه و یار را به زمین تشبیه کردهاید مگر این که از فضا به این تصویر نگاه کرده باشید و اگر منظور همان واژهی «فقط» است که بهتر بود مصداق بهتری برای آن پیدا میکردید. مصراع دوم یک «که» اضافه دارد که تنها آمده است وزن را پر کند.
در چنگ من افتادن تو قسمت مان بود
خوش حالم از این که تو شدی عشق نصیبم
تصویر چیزی به چنگ چیز دیگر افتاده باشد را یک بار دیگر در خودتان تصور کنید اگر چندشتان نشد میپذیرم تازه این که به چنگ تو افتاده چگونه نصیب خود او هم شده است؟
دوست عزیز شما در این متن تنها کوشیده اید عبارات را موزون کنید دیگر این که چه بلایی سر عبارات میآید برایتان اهیمت نداشته است. شعر کلاسیک به معنای عبارات موزون نیست حتی اگر این عبارات شما ضعفهای دستوری و ضعفهای تألیفی هم نداشت چه بود؟ یک نظم سست. شعر از گونهای دیگر است.
عنوان شعر دوم : سپید
دوست ندارم تاریکی را ببینم
عینک آفتابی زدن کار من نیست
حیف است
حیف است که جلوی پخش امید را بگیرم.....
شما در این متن میگویید: دوست ندارم عینک آفتابی بزنم چون جلوی امید را میگیرد. یک ادعا که دلیلی سست برای آن بیان شده است تازه اگر دلیلش هم محکم میبود چه بود؟ فوقش یک حکم علمی!
عنوان شعر سوم : سپید
کمر مدادم شکسته
خم شده
از هر که بگویید نوشتم
به جز
به جز او
دلم سوخت برایش
زحمتش به گردن اوست و
مضمون به عهده ی دیگری
چه سنگ دل شدم!!
در این متن هم معلوم نیست چه میخواهید بگویید از عنصری به نام مداد سخن میگویید که میتوانست فضایی درست و شاعرانه بیان کند که نکرده است چون متن گیج میشود دقت کنید: کمر مدادم شکسته است، خم شده است خوب پیداست این شکستگی آن را دو تکه نکرده است بعد بلافاصله خودتان به میان روایت میدوید: از هر که بگویید نوشتم به جز او. خوب چرا این عبارات را به مداد نسبت ندادید؟ دلم سوخت برایش. برای کی؟ برای مداد یا برای «او» که ازش ننوشتهاید؟ زحمت به گردن کیست؟ ببینید مرجع این ضمایر نامشخص است و در آخر هم از سنگدلی خود سخن میگویید.
پیداست فضایی در خیال شما شکل گرفته اما نتوانستهاید آن را روایت کنید.
شما نگاهی شاعرانه دارید که البته در آثار پیشین شما بیشتر مشهود است اما نمیدایند چه میکنید پیشنهاد میکنم نقدهای همراهان دیگر پایگاه را هم مطالعه کنید در شما توان رشد میبینم اما همت شکوفا کردن آن را متأسفانه نمی بینم.