عنوان مجموعه اشعار : شعر نو
عنوان شعر اول : زندگی رو زندگی کن
زندگی رو زندگی کن
حتّی قدّ یه نفس
قدّ تقدیر خودت
قدّ قناری تو قفس
اگه بالتو شکستن
تو بخون مست و غزلخون
زندگی کن!
حتّی پشت میله ها
اگه پروانه شدن دوره اَزَت
پَر بکش!
حتّی توی پیله ها
زندگی کن توی سرمای زمستون
مثه یک آدم برفی
زیرِ برف
زندگی کن گاهی پر شور و صدا
گاهی امّا بی حرف
زندگی کن با بهار
زیر بارون و تگرگ
زندگی کن تا مرگ
زندگی رو سر بکش
مثل یه فنجون چای داغ تو فصل سرما
زندگی رو زندگی کن برو تا اونور رویا
زندگی سهم توئه
نذار که دستای سیاهی اونو از تو پس بگیره
نذا زندون و قفس
ظلم و شب و پیله و سرما
چیزیو که سهم دستای عزیزت هس بگیره
زندگی رو زندگی کن اونقدر مست و غزلخون
که خدا
حتّی خدا حسادتش گُل بُکنه
که تمام عاقلا رو خنده و قَه قَه تو
خُل بکنه
زندگی رو زندگی کن مثل یک بچّه که تاتی میکنه
اونقدر سرخوشه که هر چی بذاری جلو روش
قَروقاطی میکنه
زندگی رو زندگی کن
زندگی رو زندگی کن...
سین. قاف
شهریور 98
عنوان شعر دوم : فصلهای سرد
تقویمم دو فصل دارد:
زمستان و پاییز!
کوچ میکنم از زمستانی به زمستانی دیگر
از برگریز به برفریز...
کجایید چلچله ها...؟
کجایید شکوفههای گیلاس عزیز؟
سین. قاف
زمستان 1400
عنوان شعر سوم : میم!
چی مونده از من؟
یک "میم" بی نون!
یک "میم" دلخون...
سین. قاف
زمستان 1400
.
نقد این شعر از : صابر ساده
امروز با نقد و بررسی سه اثر ارسالی از جانب شاعر عزیز و دوست نادیدهام سرکار خانم سمیرا قادری درخدمتم و در ادامه سعی میکنم نکاتی را بیان کنم که سبب ارتقای سطح ادبی و شعری این دوست عزیزمان بشود.انشاالله.
در اولین کلام این به ذهن میرسد که قادری چگونه چندین سال است که وارد جهان شعر شده ولی هنوز درک درستی از شعر ندارد.مگر میشود در این سالها شعر خوب نخوانده باشد؟مگر میشود شعر خوب نشنیده باشد؟اگر شعر خوب خوانده بود و یا شنیده بود حداقل از آنها چهارتا چیز میآموخت و تا به این میزان آماتور نمینوشت.اینگونه تند مینویسم تا خودش متوجه عمق فاجعه بشود.یک حرفی بین شناگران هست که میگویند از هر ده نفر، یک نفر هیچ وقت شنا یاد نمیگیرد.به واقعیت داشتن این حرف کاری ندارم ولی نکتهی مهمی در این حرف هست که انتخاب کنیم بین آن نه نفری باشیم که شنا یاد میگیریم و از لذت شنا کردن بهره میبریم و یا آن یک نفری باشیم که شنا را هرگز یاد نمیگیرد.این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم.قطعا برای بودن در بین آن نه نفر باید تلاش کرد و خطر غرق شدن را به جان خرید تا به مرحلهای بالاتر برسیم.این را نیز به قادری میگویم.انتخاب با خود اوست.اوست که میخواهد در کدام دسته باشد.وقتی میبینم این میزان از دوستان و استادان بنده، برایش نقد نوشتهاند و به کلی نکته اشاره کردهاند اما او باز بر همان مسیر قبل استوار است، یعنی یا به نقدها دقت ندارد و یا اینکه نمیخواهد دقت کند و بیاموزد.دوست عزیز و محترمم شما فرسنگها با شعر فاصله دارید و زمانی میتوانید به شعر برسید که همه چیز را از ابتدا بیاموزید.هنوز نمیدانید میخواهید چه بگویید.هنوز انتظار خود از زبان را نمیشناسید.درک درستی از زبان ندارید.شعر اتفاقی ست که در زبان رخ میدهد.در متن اول اراده کردید که وارد زبان محاوره بشوید ولی آیا این اتفاق رخ داده است؟آیا به زبان محاوره ورود کردهاید؟اصلا زبان محاوره را میشناسید؟صرف شکسته نوشتن آیا ما را به زبان محاوره میرساند؟آیا میخواهید موزون بنویسید؟چقدر بر وزن آگاه هستید؟آیا میخواهید نیمایی بنویسید؟چقدر شعر نیمایی را میشناسید؟آیا میخواهید شعر آزاد بنویسید؟آیا شعر آزاد یعنی آزاد از هر چیزی؟چقدر شعر آزاد را میشناسید؟به نظرم با خواندن این متنها از جانب شما، میتوان گفت که شما هیچ کدام از این موارد را نمیشناسید و صرفا مینویسید.دوست عزیز شما باید بروید و از ابتدا همه چیز را اصولی بخوانید و بیاموزید.از خط اول.باید قالبهای شعری را بشناسید.باید خیلی چیزها را بشناسید.اکنون نه میشود روی اینها حرفی زد و نه میشود نکتهی خاصی را بیان کرد جز اینکه اصلا شعر نیستند و باید بروید سر خانهی اصلی.باید تا میتوانید شعر خوب از شاعران خوب بخوانید.باید از شاهنامه فردوسی شروع کنید و تا امروز را ورق بزنید و به درکی نسبی از شعر برسید.ضعف مطالعاتی شما مشهود است.باید تکنیکهای شعری را فرا بگیرید.باید بر دستور زبان مسلط شوید.تا آن زمان توصیه میکنم دیگر ننویسید و فقط بخوانید و بخوانید و بخوانید.
امیدوارم به زودی شاهد پیشرفت شما باشم.بهترینها را برایتان آرزو میکنم.و من الله توفیق