عنوان مجموعه اشعار : مجموعه 2
شاعر : محمدجواد طاهری کیا
عنوان شعر اول : خلسهگشتی که پابهپای تو در خلسه میزنم
جنت کجاست؟ سر به همان عرصه میزنم
زخمی است باب میل خودآزار، زخم عشق
انگشت بر کبودی این غصه میزنم
فقر از سیاق در زدنم چکه میکند
وقتی به قفل خانهتان، کاسه میزنم
هر حرف مانده در دل واماندهام که هست
با عکس تو، خدا و خودم، هر سه میزنم
با عطر چادرت اگر از هوش رفتهام
شرمنده! در خیال خودم پرسه میزنم
دست تو را چو کاشی محراب یک حرم
اول وضو گرفته، سپس بوسه میزنم
موسی نبودم و تو شدی دختر شعیب!
هرشب تفالی به همین قصه میزنم
عنوان شعر دوم : ..
عنوان شعر سوم : ..
فقط یک غزل از این شاعر جوان در اختیار داریم و با نظر به همین یک غزل و دانستن سابقۀ سرودن ایشان که کمتر سه سال است به نکاتی اشاره خواهد شد که شاید برای این شاعر کاربردی باشد.
برای هر شاعر، در نخستین تجربههای سرودن، آنچه بیش از هر عامل و انگیزۀ دیگر اهمیت دارد، گفتن حرفیست که ذهن شاعر از آن انباشته شده است. گاه این سخن عاشقانه است و گاه موضوعی اجتماعیست. گاه حاصل شوق است و بیقراری، گاه رنج و گاه بیان تجربه یا به اشتراکگذاری آموزه یا دانشی است که نتیجۀ آن شعری حکمتآموز است. شاعر همواره سخنی دارد که میخواهد آن را فریاد بزند و میداند بلندترین فریاد «شعر» است. فقط شعر میتواند سخن یک گوینده را چنان بلند به گوش عالم برساند که حتی از مرزهای زمان و مکان نیز بگذرد. پس شاعر سخن خود را در این قالب عرضه میکند تا آن را به گوش یک مخاطب خاص و علاوه بر آن، به گوش تمام جهانیان برساند و هرچه مهارت شاعر در این سخنپردازی بنا و اساس هنریِ مستحکمتری داشته باشد، شعر او مرزهای بیشتری را درمینوردد و گسترش بیشتری خواهد یافت. بنابراین، علاوه بر ارجمندی کلام، ارجمندی هنریِ سخن نیز که با نوع بیانِ آن سخن مرتبط است، به جاودانگی آن شعر خواهد انجامید. شاعر جوان در گامهای نخست توجهی معطوف به سخن خود دارد اما رفتهرفته توجه به نوع بیان نیز به رویکردهای ذهنی او افزوده میشود و تلاش او برای آراستگی هنری کلام، شعر او را قوت و قوامی هنریتر میبخشد تا به دوامی بیشتر برسد. توجه به نوع بیان، درواقع توجه به آراستگیهای هنری و کاربرد هنرسازههاست و بهویژه نظر به خلاقیت در کاربرد لوازم هنری، اهمیت بیشتری دارد که عمدتا با تجربه و تکرار و توجه حاصل میشود. اگر شاعر در همان گامهای نخست، خلاقیتها را منشأ سرودن شعر خود قراردهد، بیتردید با بهدست آوردن تجربیات بیشتر، نوع و رتبۀ شعر او امتیازهایی خواهد یافت و نظر مخاطبان را به خود جلب خواهد کرد. هر شاعری آگاهانه یا ناخودآگاه میداند که شعر شامل عناصری اساسی از جمله زبان، فرم، اندیشه و عاطفه، تخیل و موسیقی است و در هریک از این عناصر باید با دقت و تأمل نگریست. بهترین شعرها، آمیزهای از خلاقانهترین کاربردِ هریک از این عناصر است و توجه به همۀ این عناصر لازمۀ سرودن شعری محکم و ارجمند است. اگر هریک از این مولفهها به تنهایی قوتی یابند، اغلب حاصل هنری چندان قوتمندی نخواهد داشت بنابراین شاعر از توجه به تمام جوانب یک شعر ناگزیر است.
در این یک غزل، که شاعر در آن توانمندی خود را در عنصر عاطفه، موسیقی و تخیل به نمایش گذاشته است، در همین چند عنصر و سایر عناصر شعر، همچنان جای تأمل، بازنگری و رشد وجود دارد. مثلا در این شعر توجه نوگرایانۀ شاعر به قافیه را میبینیم و با دقتی بیشتر، درمییابیم که کلمات خلسه، عرصه (صرف نظر از شکل نوشتاری آن و با توجه به صوتِ کلمه)، غصه، کاسه، هر سه، پرسه، بوسه و قصه در یک هجای کوتاه (سه) اشتراک آوایی دارند و مصوتهای پیش از این هجا غالبا یکسان نیستند و قافیههای عرصه، پرسه، هرسه، قافیههای بهسلامتتر و دقیقتری هستند و سایر قافیهها با تفاوتی که در صدای پیش از هجای قافیهدارند، تا حدی موسیقی قافیه را خدشهدار کردهاند. حتی کلمۀ خلسه را نیز میتوان با توجه به نزدیکبودن آوای هجای پیش از هجای قافیه در شمار همین قافیههای مقبولتر آورد اما کلمۀ بوسه و قصه از این اشتراک آوایی کمی فاصله دارند. البته احتمالا نمیتوان این قافیهها را مطلقا غلط نامید اما میتوان قوتبخشیدن به کلمات قافیه از منظر آوایی را در نظر داشت. بنابراین، ضمن تحسین نوگرایی شاعر، انتظار این است که به این جزییات نیز نظر داشته باشد و در اشعار بعد، به تقویت کلمات قافیه از این منظر نیز توجه کند. نکتۀ مهم دیگر در شعر، زبان است. در این زمینه شاعر علاوه بر توجه به سلامت نحوی جملات، به ظرفیتهای گوناگون این عنصر نیز توجه دارد و با بهرهگیری خلاقانه از این ظرفیتها بر ارجمندی هنری شعر خود از منظر زبان خواهد افزود. مثلا در این مصرع شاعر این نکته را در نظر داشته است: هر حرفِ مانده در دل واماندهام که هست... همین توجه اندک به کلماتِ مانده و وامانده، بهرهگیری مرتبط و بهجا از کلمات است که شعر را از حرف عادی و گزارشی معمولی جدا میکند. این نوع دقتها باید قوت یابد. در کنار این دقتِ شاعر، برخی مسامحهها نیز دیده میشود که حتما از سوی او قابل رفع و اصلاح است. این مصرعها را ببینیم:
جنت کجاست؟ سر به همان عرصه میزنم
انگشت بر کبودی این غصه میزنم
فقر از سیاق در زدنم چکه میکند
وقتی به قفل خانهتان، کاسه میزنم
در این مصرعها سرزدن به عرصه، انگشتزدن بر کبودیِ غصه، چکهکردنِ فقر از سیاقِ درزدن، کاسهزدن به قفل خانه، از دقت لازم در ساخت برخوردار نیستند و بهتر است شاعر در آنها تجدید نظر کند. بیت آخر نیز از نظر مفهوم کامل و رسا نیست. شاعر خود را در برابر دختر حضرت شعیب تصویر کرده است با بیان این نکته که موسی نیست، و بعد میگوید هرشب تفألی به این قصه میزند. درواقع روشن نیست از این تلمیح چه مقصودی دارد و بهرۀ کاملی از این ماجرا نگرفته است. یکی از ابیات درخشان این غزل که میتواند روشنیِ نام این شاعر را تضمین کند، این بیت است:
با عطر چادرت اگر از هوش رفتهام
شرمنده! در خیال خودم پرسه میزنم
با توجه به ذوق هنری و ذاتی شاعر که البته هنوز باید به پرورش آن اهتمام ورزد، و با توجه به این که این شاعر جوان هنوز عمر تجربیاش به سه سال نرسیده است، میتوان آیندۀ روشنی برای ایشان دید چرا که در دسترسبودنِ منابع غنی شعر، توجه به بزرگان و خواندن آثار آنان با دقت و تمرکزی فنیتر، انتخاب الگوهای شعریِ درست، و نهایتا رویکردی خلاقانه به شعرداشتن، میتواند بر غنای ادبی آثار ایشان بیفزاید.
با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای این شاعر جوان و توانمند.