عنوان مجموعه اشعار : ...
شاعر : علیرضا شهبازی
عنوان شعر اول : ...مثل آن لحظه که شاعر به قوافی برسد
کاش از سوی تو دلگرمی کافی برسد
البته، کافی من، کافی دیگرها نیست
کافی آن است بیاید و اضافی برسد
نه! پشیمانم ازین لفظِ اضافی گفتن
کاش، از یار، نبینم که کفافی برسد
طبعنادار! بر این قافیهها خرده مگیر
زاهدِ خشک به افکار خرافی برسد
شاعرم؛ خُب به قوافی که رسیدم؛ اما
کاش از سوی تو دلگرمی کافی برسد
عنوان شعر دوم : ...با تولدت
چیزی به دنیا
افزوده نمیشود
با مرگت هم
چیزی کم!
چیزی بیفزا
اما
جایی دیگر...
عنوان شعر سوم : ...روزها، خودم هستم
شبها، خودمترم.
امروز با نقد و بررسی سه اثر ارسالی از جانب شاعر عزیز و دوست نادیدهام جناب آقای علیرضا شهبازی درخدمتم و امیدوارم در ادامه نکاتی که بیان میکنم، سبب ارتقای سطح شعری شهبازی بشود و برای او کمک کننده باشند.
اولین نکتهای که به شدت به آن پای بند هستم این است که یک شاعر باید بداند در چه ظرفی شعر میگوید.اصولا شاعرانی که در چند ظرف شعر گفتند، نتوانستهاند موفق عمل کنند.شما مشخص کنید غزل مینویسید یا شعر آزاد.دلبسته بودن به هر دوی اینها نمیشود.غزل آنقدر ریزه کاری برای خود دارد که آموختن این ریزه کاریها بسیار زمان بر هست که فرصت نکنید وارد شعر آزاد بشوید.شعر آزادی که اگر بیشتر از غزل ریزه کاری نداشته باشد، کمتر از آن نخواهد بود و این یعنی یک شاعر باید تخصص خود را مشخص کند.مثل یک پزشک.یک متخصص قلب، تخصصش مشخص است و هیچ وقت وارد تخصص یک متخصص دیگر نمیشود.شعر نیز همین است.وقتی آنرا دم دستی بدانیم چنین اتفاق رخ میدهد که شاعری به خودش اجازه میدهد وارد چند ظرف شعری بشود.حتی بزرگان شعر ما نیز وقتی از ظرف شعری خود بیرون زدند، در ظرف شعری دیگر موفقیت چندانی نداشتند و نتوانستند خوب عمل کنند.نهایت یکی دو اثر قابل تامل و اعتنا دارند.مثال شاملو و یا فروغ و یا شهریار.شاملو به شعر شاملویی، فروغ به شعر آزاد و شهریار به غزل شناخته شده هستند هر چند در ظروف دیگر شعری نیز شعر دارند اما بحث بر سر بسامدهای.شهبازی عزیز نیز باید تکلیف را با خودش مشخص کند.یا کلاسیک سرا از نوع غزل نویس است یا آزاد نویس آنهم از نوع شعر کوتاه است.
و اما نکتهی بعد ...
نکته بعد اینکه به نظرم شهبازی وارد جهان غزل بشود، سریعتر به نتیجه میرسد تا جهان شعر آزاد.البته این دلیل نمیشود که او در غزل شاهکار خلق کرده و چیزی که اینجا فرستاده یک اثر شگرف است، نه و طبعا نه.اتفاق شعری که فرستاده شده بسیار معمولی ست اما همین شعر معمولی، بسیار بهتر از آن دو متن دیگر که اصطلاحا با پرچم شعر آزاد آمدهاند، است.در ادامه نکاتی را پیرامون این سه متن عرض خواهم کرد.
شهبازی در غزل خود نشان داده که کمی طنز و نمک دارد که البته این خوب است اما او غزل را کاملا سنتی مینویسد هر چند تمایل دارد به سمت نئوکلاسیک خود را سوق دهد اما او سنتی نویس است.با یک مصرع آغاز میکند و با یک مصرع تمام میکند و شعرش با همین دو نقطه شروع و خاتمه مییابد.به تعبیر و زبانی دیگر اینکه شعرش نه پس دارد نه پیش.برخلاف شعرهای مدرن که پیش از شروع شدن شعر، شروع میشوند و پس از اتمام آن، ادامه دارند و شاید هرگز تمام نشوند.البته تفکر کلاسیک به خودی خود بد نیست ولی وقتی میتوان خود را ارتقا داد چرا که نه؟!
متن شهبازی در ذهن میماند البته مضمون آن و این یعنی او میتواند چیزی بنویسد که مخاطب با او رابطه برقرار کند.البته اینجا به خاطر آن طنز و نمک اندک درون متن که چاشنی شده است این اتفاق رخ میدهد و خود شعر عاری از خیلی اتفاقات است اما بلاخره در ذهن ردی از خود به جا میگذارد و این خوب است.
نکته بعدی در مورد غزل اینکه حتی تکنیکهای خرج شده در شعر هم تکنیکهتی قدیمی و کلاسیک است.ما هیچ ابداعی در متن نمیبینیم و به نظرم شاعر باید به این نکته توجه ویژه داشته باشد.البته که من ترکیب طبع نادار را نیز متوجه نشدم!!!
بحث دیگر اینکه وقتی شما تفکر کلاسیک دارید، ناخواسته زبانتان هم کلاسیک میشود درحالیکه شهبازی در این بخش در میانه ایستاده است و از نظر زبانی دچار پراکنش است و این خوب نیست.
به نظرم با یک غزل بسیار ساده و معمولی روبرو بودیم و بهتر است از او بیشتر بخوانم تا حسابی در مورد غزلهایش صحبت کنم و اما دو متن دیگر را ندیده بگیریم بهتر است.دو متن ضعیف و نامشخص.نظر بنده به عنوان یک مخاطب خاص و حرفهای شعر، این است که شهبازی برود سراغ غزل و همین چاشنی طنز و نمک را نیز در خود داشته باشد و تا میتواند خود را به روز کند .اینگونه موفقتر خواهد بود.
مشتاقم آثار بیشتری از او بخوانم و نکات مهمتری برای او بنویسم.بهترینها را برایش آرزو میکنم.
و من الله توفیق