عنوان مجموعه اشعار : یک بسته چسبزخم برایم بیاورید
شاعر : امیر مهدی اشرف نیا
رد خون را دنبال میکنم
به خودم میرسم
به زخمی که حرفهایش را
پشت یک چسب زخم پنهان کرده است
یادت هست
گفته بودم:
زخمها، خون زیادی برای گفتن دارند
یادت هست
نوشته بودم:
چسبزخمهای سفید، نشانهی تسلیم نیستند
یادت هست
روبروی هم ایستاده بودیم
بعد
تو رفتی حرفهایت را با خودت بیاوری
بعد
من رفتم خودم را با خودم بیاورم
حالا
از من
جز تو چیزی نمانده
از تو
چیزی جز
یک رد خون
جناب آقای امیرمهدی اشرف نیا، سلام.
اثر ارسالی شما ذیل عنوان "یک بسته چسبزخم برایم بیاورید" پیش رویم است. بر خلاف شکل ذهنی بسیاری از آثار پیشین تان، این اثر شکل ذهنی دوری دارد. دیگر خبر از پیشبرد داستان با استفاده از دو قطبی ها نیست و رد خون است که دور خودش می پیچدو تمام قصه همین است.
شعری بسیار خوش فرم از آب در آمده است و به خوبی ساختار و فرم هم قد و قوارهی هم از آب در آمده اند اما هنوز حکایت (که) های توضیحی که در نقد پیشین علت حضور آن ها را در شعر واکاوی و نشان داده بود با شکلی دیگر هنوز وجود دارد.
بر اساس شناختی که از آثارتان از عملکرد ذهن شما به دست بنده آمده با ذهنی بسیار منطقی مواجهم لذا این ذهن علی رغم همهی خیال پردازی ها و تصویر سازی ها گاهی بسیار منطقی است و می خواهد تا این منطق را به مخاطب نیز منتقل کند و او را کامل متوجه واو به واو ماجرا بکند.
بیایید ابتدا اثرتان را دوباره مرور کنیم :
رد خون را دنبال میکنم
به خودم میرسم
به زخمی که حرفهایش را
پشت یک چسب زخم پنهان کرده است
یادت هست
گفته بودم:
زخمها، خون زیادی برای گفتن دارند
یادت هست
نوشته بودم:
چسبزخمهای سفید، نشانهی تسلیم نیستند
یادت هست
روبروی هم ایستاده بودیم
بعد
تو رفتی حرفهایت را با خودت بیاوری
بعد
من رفتم خودم را با خودم بیاورم
حالا
از من
جز تو چیزی نمانده
از تو
چیزی جز
یک رد خون
حالا بیایید با توجه به آنچه ذکر شد از توضیحاتی که ربطی به فرم و لحن ندارند و صرفن برای ادای توضیح واضحات و شیرفهم کردن مخاطب حضور دارند ( در ابتدای عرایضم به دوری بودن شکل ذهنی اثر اشاره کردم )؛ صرف نظر کنیم و در نهایت خود در مورد تاثیر گذاری بهتر و بیشتر اثر نتیجه گیری بفرمایید:
رد خون را دنبال میکنم
به خودم میرسم
به زخمی که حرفهایش را
پشت یک چسب پنهان کرده است
زخمها
خون زیادی برای گفتن دارند
چسبزخمهای سفید
نشانهی تسلیم نیستند
یادت هست
روبروی هم ایستاده بودیم
تو رفتی حرفهایت را با خودت بیاوری
من رفتم خودم را بیاورم
حالا
از من
جز تو چیزی نمانده
از تو
جز یک رد خون
هر چقدر سخت گیرانه تر، پس از خلق اثر، با آن مواجه شوید و در فاصله ای منطقی از آن قرار بگیرید به راحتی می توان با ویرایش های بی محابا به دلپذیر تر کردن آن کمک بیشتری نمود. در این بین اما اشاره به این نکته را هم ضروری می پندارم؛ هیچ گاه توجه تان را از موسیقی کم نکنید. موسیقی درونی و بیرونی اثر، جزئ مهمی در شعرهای سپید هستند که این روزها متاسفانه مغفول مانده اند.
در پایان یک بیت از غزل جناب منزوی را با شما زمزمه خواهم کرد و برای تان لحظاتی پر از شعر و شیوایی را آرزومندم به امید خواندن دوباره آثار دلپذیر شما.
زخمی به من زدی که دلم خون چکان شده است
خون مثل آب از سر زخمم روان شده است