عنوان مجموعه اشعار : پروانگی
شاعر : احد متقیان
عنوان شعر اول : حسرتغزل بی خندهات آرایهای دلخواه کم دارد
شبیه سورهی توبهاست بسمالله کم دارد
تو حوایی و باید سیب سرخیتازه بردارم
جهان خالیست وقتی آدم گمراه کمدارد
پر و بالم بده چون قاصدک مشتاق پروازم
دلم تا قصهی پروانگی، یک آه کم دارد
دوچندان میشود وقتی هوا ابریست دلتنگی
بدون روی تو دنیای شاعر ماه کمدارد
هوای کوچ دارم از خودم تا ماشدن، پاشو
برای این سفر، رؤیای من، همراه کمدارد
نه در مسجد نه در میخانه دنبال خداهستم
جهان بی طاق ابرویت عبادتگاه کمدارد
خودم از اول بازی پذیرفتم شکستم را
که هرکس مات و مبهوتت نباشد شاه کمدارد
بگو یکبار با احساس پاکت دوستم داری
که عشق بین ما یک جملهی کوتاه کم دارد
احد متقیان
عنوان شعر دوم : دعابه دست های من امشب دعا نمی چسبد
دلم، به دامن پر ادعا، نمی چسبد
نگو که سرخی من حاصلِ شرابِ خوشی ست
به داغ لاله از این وصله ها نمی چسبد
گلابگیری و آتش، به غنچه ها فهماند
که خنده بر لب دردآشنا نمی چسبد
نه التماس نه خواهش، تقاص حق شماست
گذشت از سر منت به ما نمی چسبد
حیاط بی گل نرگس، حیاط بی میخک
حیات بی تب عشق ای خدا نمی چسبد
قفس اگرچه طلایی، قفس اگرچه بزرگ
به کبک کوه و کمر، این هوا نمی چسبد
خوش آمدی به تنم، ای گلوله ی آتش
که مرگ سرد ، میان بلا نمی چسبد
احد متقیان
عنوان شعر سوم : کوچآذر حال من از بغض تو لبریزتر است
پابهپای من و تو دیدهی پاییز تر است
موقع کوچ تو از بهت غزل فهمیدم
شعر، صد مرتبه از گریه غم انگیزتر است
راه پبچید به سمتی که تورا گمکردم
راه، گاه از وسط جنگ بلاخیزتر است
گرد و خاکی است به دنبال تو در اطرافم
دل من با خودم از قبل گلاویزتر است
وای اینبار زمین خوردن من عادی نیست
خش خش گام تو از تیغ اجل تیزتر است
سفرت خوش برو و فکر تو راحت باشد
مرگ از کوچ نفسگیر تو ناچیزتر ست
شعرهای شما در حوزه و فضایی که به آن علاقهمندید و در آن تبحر دارید، شعرهای متوسط رو به بالایی است. در بین این سه شعر به نظرم در شعر اول به عنوان حسرت بهتر و راحت تر توانسته اید،توانمندی های خود را در غزل نئوکلاسیک به منصه ظهور برسانید. در دو شعر دیگر بیشتر از این شعر، مجبور شدهاید به دنبال قافیه بروید و این تحت تأثیر قافیه بودن در شعرهای دوم و سوم خودش را بیشتر نشان داده است. در شعر اول هم البته در برخی بیتها استفاده و مضمون پردازی به اندازه بقیه بیت ها خوب نیست. به طور مشخص در این بیت:
خودم از اول بازی پذیرفتم شکستم را
که هرکس مات و مبهوتت نباشد شاه کمدارد
که مشخص نیست رابطه پذیرش شکست و کم داشتن شاه چیست؟
این ایراد در شعر بعدی از همان اول شعر خودش را نشان داده است:
به دست های من امشب دعا نمی چسبد
دلم، به دامن پر ادعا، نمی چسبد
چسبیدن دعا به دست تعبیر جالبی نیست ضمن اینکه مصرع بعدی هم کارکرد خوب و روشنی ندارد و کامل کننده مصرع قبلی نیست. یا این بیت که:
نه التماس نه خواهش، تقاص حق شماست
گذشت از سر منت به ما نمی چسبد
که مصرع دوم مغلق و پیچیده شده است و نمی شود به راحتی به معنا دست یافت.
در شعر سوم هم حداقل در این بیت:
وای اینبار زمین خوردن من عادی نیست
خش خش گام تو از تیغ اجل تیزتر است
به نظر می رسد میان خش خش گام و تیز بودن رابطه مشخصی وجود ندارد و بیت ابهام دارد.