عنوان مجموعه اشعار : سردار دل ها
شاعر : حسین جوادزاده
عنوان شعر اول : مالک زمانپرواز،فرصتی است که در انتظار توست
پاداش قلب مضطرب و بیقرار توست
از این قفس،به سمت خدایت عروج کن
وقتی بهشت اهل یقین خواستار توست
در راه عشق، واهمه ای نیست در دلت
حالا که دست حضرت معشوق یارتوست
(قاسم) شدی و جمله (أحلی مِن العَسَل)
در وعده گاه خون و شهادت،شعارتوست
ایثار، در وجود تو پیوند خورده بود
جانت، نشان ارزشِ خون و عیار توست
مردانگی،صبوری و غیرت، غرور و عشق
از خود گذشتگی، همگی از تبار توست
ایران ، عراق ، سوریه، لبنان الی الاَبَد
هرگوشه اش، نشانه ای از اقتدار توست
تو (مالک) زمانی و (کرّار) واژه ای
شایسته مقام و جلال و وقار توست
(سرباز) را برای خودت برگزیده ای
آری فروتنی همه در انحصار توست
ای حیدر زمانه ، خدا صبرتان دهد
روز عزا و دوری از ذولفقار توست
اینجا چقدر بغض گره خورده در گلو
انگار آسمان و زمین اشکبار توست
فریاد های مشترک (انتقام سخت)
تسکین قلب منتقم بیشمار توست
ای محور مقاومت و اتّحاد و عشق
رفتی... سراسر وطنت سوگوار توست
درد فراقِ از شهدا در دل تو ماند
حالا حسین(ع)،شاه شهیدان کنار توست
در پیشگاه ساقی عطشان کربلا(ع)
دست بریده ات ، سند اعتبار توست
دیروز، جان به کف شدی، امروز جای آن
لطف نگاه حضرت زینب(س)،نثار توست
با چشم دل اگر که ببینم ، بی گمان
دست امام منتظران(عج) بر مزار توست
امروز اجر آن همه اخلاصِ در عمل
آغوشِ بازِ رحمتِ پروردگار توست
در روز حشر محضر زهرا(س)، شهادتت
تنها مدال نوکری و افتخار توست
گفتیم و حقِّ مطلب نامت ادا نشد
شرمنده، واژه ها همگی شرمسار توست
عنوان شعر دوم : ستاره خاموشپرنده پر زده هرچند، آشیان مانده
ستاره ای شده خاموش، کهکشان مانده
درخت سرو زمان، بودی و بریده شدی
غم فراق تو در قلب باغبان مانده
تو آن طلوع بدون غروبی و از تو
هزار خاطره در ذهن آسمان مانده
چه کرده ای که نبودت،شبیه بودن توست
هنوز ترس تو در قلب دشمنان مانده
صلابت تو در آن چشم ها هویدا بود
نگاه ، در دل تصویر ، بی کران مانده
رسید، وقت سحرگاه جمعه ای خونین
که تلخی خبرش بر دل و زبان مانده
دوباره دست بریده ، دوباره انگشتر
تونیستی و هنوز از تو این نشان مانده
همیشه دست نوازش کشید بر سر ها
از آن شکوه، همان دست مهربان مانده
چه واژه هاست سزاوار آن مقام رفیع
که با نبودن تو تا ابد نهان مانده
هنوز آتش بغض تو روشن است، هنوز
چه شعله ها که از آن روزها عیان مانده
برای حفظ حریمی که مثل این خاک است
هزار مرد و زن و پیر و نوجوان مانده
"بخوان حدیث مفصل"ازین غزل که قلم
برای گفتن ازین نام ناتوان مانده
عنوان شعر سوم : .......