عنوان مجموعه اشعار : فراموشی
شاعر : احد متقیان
عنوان شعر اول : رفتناز او بپرس چگونه مرا به یاد ندارد
به من، به حادثهی عشق، اعتقاد ندارد
هزارویک شب دردم، غریب و دستنخورده
که شرح قصهی این سینه، شهرزاد ندارد
مرا به دست فراموشیِ عمیق، سپرده
نه او به حافظهاش نیز اعتماد ندارد
درست زُل زده سمتی که امتداد نگاهش
به التماسِ نگاهِ من امتداد ندارد
به شبسرودهی من کو امید نور که حرفی
به قدر یک الف از صبح و بامداد ندارد
بخوان و بگذر از این چند بیت بی دروپیکر
که شعر درد نیازی به زندهباد ندارد
احد متقیان
عنوان شعر دوم : صبوریگلایه نیست که بر ریشهام تبر زدهای
دلم خوشاست همینکه به دوست سر زدهای
درود بر تو و بر همتت که جای چراغ
برای روشنیام در دلم شرر زدهای
من از قفس چه بگویم برای تو ای دوست!
تویی که آن طرفِ میله، مست پرزدهای
به پشت کوه غرورم غروب کردی و زود
فراز کوه رقیب عین ماه سر زدهای
شقایقم که ندارم شکایت از تیغت
همیشه نیش به این قلب خون جگر زدهای
احد متقیان
عنوان شعر سوم : حال دلفقط حال مرا ٬یک عکس بر دیوار میفهمد
ژکوند خنده ای ٬در قاب خاتم کار میفهمد
ستاره یک٬ ستاره دو٬ عجب مقیاس ناچیزی
از اینجا طول شب را نخ به نخ٬ سیگار میفهمد
سرازیرم به دنبالش ٬غروب جاده ها اما
زمین افتادنم را ٬سایه ای کشدار میفهمد
چه حرفی مانده تا بنویسمش٬ شاید که برگردد؟
بلاتکلیفی ام را بعد از این٬ خودکار میفهمد
غریبی مرا ٬در بین آدمهای اطرافم
پرستوزاده ای ٬افتاده در شنزار میفهمد
به رنج زنده بودن ٬در خودم فرسودم و حالم
زنی تاخورده در ٬زندان شالیزار میفهمد
به جرم مهربانی ٬رگ زدن از دستهایم را
امیری خسته دل در دوره ی قاجار میفهمد
برای شعر غمگینم٬ کسی بغضش نمیگیرد
که راز زیروبم های مرا ٬گیتار میفهمد
گرفت از دور قلبم ٬بی هوا٬ پرچین مهرش را
پس از این قصه ام را٬ باغ بی دیوار میفهمد