عنوان مجموعه اشعار : .
شاعر : Donya Donyadide
خسته از جنگهای بیسرباز
کشتهی تیرهای توی سرش
حرفهایش تفنگ بیماشه
زخمهایش غم مچاله شده
باز قیچی گرفته در دستش
باز وقت بُریدن مویش
فکر یک لقمه نان شب هست و
زندگیِ به کم حواله شده
دختری با لباس فقر پدر
میرود تا که مرد برگردد
در خیابانِ مملو از نامرد
با غمی تلخ همپیاله شده
دلخوشیهای کودکانه شبی
پر زدند از کنار او رفتند
زندگی هر چه داشت را بلعید
سهم او یک سیاهچاله شده
دخترک بعد مرگ بابایش
آسمانش همیشه بارانیست
سقفِ کوتاهِ آرزوهایش
کیسههای پُر از زباله شده
#دنیا دنیادیده
سرکار خانم دنیادیده، سلام.
اثر ارسالی بدون عنوان شما به پایگاه نقد، پیش رویم است. تنها یک اثر پیش از این در قالب چهار پاره ارسال نموده بودید و چیز بیشتری از سابقهی کاری و آثار شما در دسترس نبود.
با توجه به این نکته، اجازه بدهید پیش از پرداختن به اثر ارسالی شما یک مقدار کلی گویی کنم. مهمترین توصیه می تواند مطالعهی دقیق و عمیق در آثار فراوان پیش روی شما از گنجینهی ادبیات فارسی باشد، تنها نکتهی مهمی که پیش از نگاشتن های متعدد و تجربه کردن های فراوان، بر اجرای آن چه می خواهید بنویسید و ایده پردازی ها موثر خواهد بود هم، این راه است.
با توجه به این که شما از شیوه ای مدرن برای آنچه می گویید - بنا بر آنچه در دو اثری که از شما خوانده ام به وضوح دیده می شود و در ادامه بیشتر در مورد این روش خواهم گفت - و این راه را بسیار هوشمندانه انتخاب فرموده اید باید به بسط و عمیق کردن آن و البته فرم و ساختار متناسب جستن برای آن نیز کوشا باشید که این نکته تنها از دل مطالعه و تفکر فراوان می گذرد تا با تربیت هرچه بهتر و بیشتر ناخودآگاه خود راهی را که شروع کرده اید به بهترین نحو ممکن ادامه دهید.
در هر دو اثر ارسالی، شما به قوت کافی وزن را رعایت کرده اید اما آثار تحمل باری چنین در آن ها بروز کرده است و گاهی ضعف تالیف هایی که رخ داده یا دست نیافتن به قالب متناسب از عوارض این موضوع است.
جدای از قالب که بر خلاف اثر پیشین تان که به درستی از چهار پاره سود جسته اید و اصولن چنین مضامینی را در این قالب بسیار خوب می توان شکل بخشید و پیشنهاد می کنم چون به خوبی قالب را می شناسید خود چاره ای برایش بیاندیشید؛ روش موازی سازی مضامین با تصاویر که پیش گرفته اید بسیار روش مدرنی است که ادبیت کلام را بالا می برد و عاطفه اثر هم در حد مطلوبی باقی می ماند بدون این که به دام سطحی نگری های مرسوم و رمانتیک بازی های معمول بیافتد.
خسته از جنگهای بیسرباز
کشتهی تیرهای توی سرش
حرفهایش تفنگ بیماشه
زخمهایش غم مچاله شده
شروع خوب در اثر ، هم حسی و تمرکز مخاطب خود را تا آخر اثر به طور معمول به همراه خواهد داشت. موازی سازی با تصاویر بسیار زیبا و بکری که از سوی شما هم خلق شده این حس را دو چندان شکل می دهد اما پیشنهاد می کنم به جای بی سرباز برای جنگ عبارت متناسب تری را بی آفرینید مثلن خسته از جنگ های گرم و سرد، هم با زندگی که موضوع شماست متناسب است هم با خستگی که حاصل انواع مختلف جنگ است.
باز قیچی گرفته در دستش
باز وقت بُریدن مویش
فکر یک لقمه نان شب هست و
زندگیِ به کم حواله شده
در این بند فاصلهی محسوسی با روشی که اشاره شد گرفته اید و بیشتر به سمت توضیح رفته و از ادبیت اثر کاسته شده است. بماند که استفاده از هست به جای است، درست نیست.
دختری با لباس فقر پدر
میرود تا که مرد برگردد
در خیابانِ مملو از نامرد
با غمی تلخ همپیاله شده
این بند هم با اینکه قدری تصویری تر از بند قبل است اما فاصله اش برقرار است.
دلخوشیهای کودکانه شبی
پر زدند از کنار او رفتند
زندگی هر چه داشت را بلعید
سهم او یک سیاهچاله شده
دخترک بعد مرگ بابایش
آسمانش همیشه بارانیست
سقفِ کوتاهِ آرزوهایش
کیسههای پُر از زباله شده
در این دو بند دوباره به روال پیشین خود در استفاده از موازی سازی ها برگشته اید و به کارگرفتن موضع روزی چون سیاه چاله ها هم طرز تان را امروزی تر می کند.
اما وزن دوباره پایان بندی اثر را هم که بخش بسیار مهمی است مختل کرده متاسفانه :
سقف کوتاه آرزوهایش
پر از کیسهی زباله شده در واقع.
به امید خواندن تصاویر شنیدنی بیشتری از شما.