عنوان مجموعه اشعار : دفتر شعریک باغ خاکستر
شاعر : علی حر
عنوان شعر اول : میراث دیوارهمین تاریکی پایین پاهایت
که از لمسش گریزانی
درون کوچه ای باریک، کهنه، مه گرفته
آخر بن بست لغزانی
میان خانه ای متروکه
روی سینهٔ ویرانترین دیوار نمناکش
کسی حک کرده در غربت
مصیبت وقت باریدن
تمنا را نمی فهمد
عنوان شعر دوم : . .
عنوان شعر سوم : . .
جناب آقای علی حر، سلام.
ششمین اثر ارسالی شما به پایگاه پیش رویم است. اثر های ارسالی پیشین تان را نیز یک به یک خواندم و نظرات دوستان دانشورم را نیز در موردشان مطالعه کردم.
مبسوط در مورد "آن شاعرانه" و "طرز شاعری" با شما سخن گفته اند و نشانی های فراوان، باز نموده اند. بگذارید با هم شعر "میراث" جناب هوشنگ چالنگی که تازگی ها خرقهی عاریت از تن به در آورند و در دیار جاودان اقامت گزیدند را چند باره و با صدای بلند بخوانیم :
"میراث"
نمیتوانم گفت،
با تو این راز نمیتوانم گفت
در کجای دشت، نسیمی نیست
که زلف را پریشان کند
آرام، آرام
از کوه اگر میگویی
آرامتر بگوی!
بار گریهای بر شانه دارم
برکهای که شب از آن آغاز میشود،
ماهی اندوهگین میگردد
و رشد شبانهی علف
پوزهی اسب را مرتعش میکند.
آرام، آرام،
از دشت اگر میگویی.
گیاهی که در برابر چشم قد میکشد
در کدامین ذهن است
به جز گوسفندی که
اینک پیشاپیش گله میآید.
آه، می دانم!
اندوه خویشتن را من
صیقل ندادهام!
بتاب؛ رویای من! بر گیاه و بر سنگ،
که معراج تو را آراستهام من
گرگی که تا سپیدهدمان بر آستانهی دِه میمانَد
بوی فراوانی را در مشام دارد
صبحی اگر هست، بگذار با حضورِ آخرین ستاره
در تلاوتی دیگرگونه آغاز شود.
ستارهها از حلقومِ خروس
تاراج میشوند
تا من از تو بپرسم
اکنون ای سرگردان!
در کدام ساعت از شبایم؟
انبوهیِ جنگل است که پلک مرا
بر یال اسب میخواباند
و ستارهای غیبت میکند
تا سپیدهدمان را به من باز نماید.
میراث گریه، آه
در قوم من
سینه به سینه بود.
------------------------------------------------------------------------------------------------
بگذارید با هم قراری بگذاریم بدین شرح که چند روزی را وقف خواندن اشعار شاعران بسیاری که پیش روی مان هستند و ادبیات ایران را خواندنی کرده اند بنماییم و در این خلال تنها به چگونه دیدن پیرامون و چگونه گفتن از تاثیرات وقایع درونی و بیرونی خودمان زمان بگذرانیم. آنقدر باید خواند و خواند آنقدر باید دید و دید و آنقدر باید فکر کرد و اندیشید تا آن ناخودآگاه شاعرانه ی ما به خوبی تربیت یابد و عنان قلم را آن گاه که جان لبریز می شود به دست بگیرد و بتازد. راهی جز این نپیموده اند و نیست.
شرح و توضیح جهان پیرامون آن گونه که هست یا از غم و گریه سرودن آن گونه که همه می دانند و تجربه کرده اند جهان تازه ای را پیش روی خواننده نخواهد ساخت و رغبتی برای خواندن بر نخواهد انگیخت.
شاید تنها حکم قطعی جهان ادبیات که حکیمان و منتقدان این عرصه بر سر آن متفق القول هستند در این بیت حضرت مولانا خلاصه شده باشد :
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود
طی این مراحل هر چند در بدو امر پر مرارت باشد اما به حلاوتش می ارزد. آنگاه می توانید خود نخستین منتقد اثر خویشتن باشید چنان که خانم فروغ نیز در مصاحبه ای به این امر اشاره کرده اند.
با کمی دقت پس از پدید آردن اثری می توان لغزش هایی هم اگر هست را جست و اصلاح کرد به عنوان مثال به جای (آخر) از (ته) استفاده کرد تا فرم مکانیکی اثر به هم نریزد :
آخر بن بست لغزان : ته بن بست لغزان
یا باز به عنوان نمونه ای دیگر با جابجایی درون و میان شکل ذهنی بهتری به مصراع ها بخشید:
(درون) کوچه ای باریک، کهنه، مه گرفته : (میان) کوچه ای باریک، کهنه، مه گرفته
(میان) خانه ای متروکه : (درون) خانه ای متروکه
نیما می فرماید : قافیه زنگ مطلب است. ایشان به وحدت موضوعی که در کار شما نیز وجود دارد بسیار علاقه داشتند . چنین که اثر شما نیز در این زمره قرا می گیرد و به قول دکتر براهنی با یک اثر با تصویر ذهنی نزولی مواجهیم که به درستی تصویری تلنگر پایانی را وارد می کند. اما در این خلال نه فرم مکانیکی بدون خلل مانده و نه از امکانات فرم نهایت استفاده شده است. کلام بیشتر در قطب مجازی است و از همین رو، تنها ترکیب ادبی ما بین اثرتان، برجسته مانده و راه به جایی نمی برد که هیچ لکنتی است در میان آن : بن بست لغزان!
امیدوارم در آینده بیشتراز شما بخوانم و سر خوش از تاثیر کلام دوستان در دل تولیدات ادبی تان باشم.